کانال تلگرامی برفک 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

مهربانان
از شما دعوت می کنم در تلگرام به کانال https://t.me/barfak2 بپیوندید. در کانال دکلمه هایی از آثار ادبی شاعران و نویسندگان همراه با افکت و موسیقی قرار داده شده است..

[ شنبه 31 تير 1396 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 مردم شهر کلگری کانادا به خود می‌بالند که شهرشان از نیویورک و لندن هم تمیزتر است.

سایت فرادید نوشت: تمیزترین شهرهای جهان از چه راه‌کارهایی برای تمیز نگه داشتن شهرها استفاده می‌کنند؟ آیا قوانین شهری سخت‌گیرانه و جریمه روشی کارآمد است؟

تعریف تمیزی در جوامع مختلف کمی متفاوت است. برخی از مردم چین را دیده‌ام که در خیابان‌های کاملاً تمیز آب دهان پرت می‌کنند. در آفریقا نیز گلدان‌های شکسته شده را کنار جاده می‌اندازند تا در طبیعت از بین بروند. در موناکو به شهروندانی که سگ همراهشان دارند کیسه‌های مجانی داده می‌شود تا در صورت نیاز فضولات سگ خود را تمیز کنند، هر چند برخی از شهروندان این کار را انجام می‌دهند ولی کیسه را در کنار جوی آب قرار می‌دهند تا بعداً جمع‌آوری شوند.

بر اساس فهرست اعلام شده توسط مؤسسه‌ی گلوبال فایننشال مِرسِر، شهر کلگری کانادا که پایتخت نفتی این کشور نیز هست در صدر تمیزترین شهرهای جهان قرار گرفته است. پس از کلگری، شهر آدلاید استرالیا، هونولولو در ایالت هاوایی آمریکا، مینیاپولیس در ایالت مینه‌سوتا آمریکا و شهر کوبه‌ی ژاپن قرار گرفته اند.

جالب اینجا است که شهرهای اروپایی در بخش برترین‌های این فهرست هیچ جایی ندارند. زوریخ سوئیس بسیار آرام است و سال‌ها است که در فهرست بهترین شهرهای زندگی بر اساس شاخص کیفیت زندگی که آن هم توسط مؤسسه‌ی مرسر منتشر می‌شود جایگاه دوم را اشغال کرده است. در آن فهرست شهر کلگری کانادا رده‌ی ۳۳ را دارد، اما زوریخ در فهرست تمیزترین شهرهای جهان هیچ جایی ندارد.

مطالعه‌ی انجام شده توسط مؤسسه‌ی مرسر بر پایه‌ی پنج عامل بهداشتی صورت گرفته است: موجودیت آب شرب و بهداشتی، مدیریت پسماند، کیفیت فاضلاب شهری، آلودگی هوا و ترافیک شهری. البته جالب اینجا است که وجود زباله به عنوان یکی از نمودهای پاکیزگی شهری جزو عوامل این مطالعه نیست.]شاید چون نبودنش بسیار بدیهی است![

البته اگر منصفانه نگاه کنیم، کلگری می‌تواند به خیابان‌های تهی از زباله‌ی خود نیز پز دهد. اگر شخصی ته سیگار خود را در خیابان بیندازد یا از پنجره‌ی اتومبیل آشغال به بیرون پرتاب کند ناگزیر به پرداخت جریمه‌ی چند هزار دلاری است. به نظر می‌رسد که این جریمه‌ی سنگین بر روی شهروندان تأثیر مثبتی گذاشته است.

مؤسسه‌ی مرسر فقط به این دلایل نبود که کلگری را تمیزترین شهر جهان انتخاب کرد. مدیریت پسماند شهر آلبرتای کانادا نیز مثال‌زدنی است، اما در کلگری مؤسسه‌های فعالیت می‌کنند که علاوه بر گسترش فضای سبز درصدد هستند نحوه‌ی زندگی مردم را به شکلی هدایت کنند که کمترین میزان پسماند را تولید کنند. به عنوان نمونه یک مؤسسه‌ی به مردم می‌گویند که چگونه یک وعده‌ی غذایی را سرو کنند و پسماند کمتری تولید کنند. این مؤسسه‌ از سال ۱۹۷۸ کار خود را شروع کرد و تلاش کرده تا سطح زندگی اجتماعی مردم از طریق خدمات، محصولات و آموزش‌های محیطی بهبود یابد. کلگری در نظر دارد که تا سال ۲۰۲۰ میلادی حدود ۸۰ درصد پسماند را از محل دفن زباله‌ها دور نگه دارد.

محال است که صحبت از تمیزی و پاکیزگی شهری به میان آید و نامی از سنگاپور برده نشود. در سنگاپور قوانین بسیار سخت گیرانه‌ای توسط نخست وزیر این کشور در دهه‌ی ۶۰ میلادی وضع شد و هنوز هم پابرجا است. لی‌کوان‌یو حدود نیم قرن پیش قدرت را در سنگاپور به دست گرفت و حالا سنگاپور مدرن مدیون او است.

جریمه‌ی ریختن زباله در خیابان در بار اول ۱۰۰۰ دلار است و اگر تکرار شود تا ۵۰۰۰ دلار باید جریمه پرداخت شود. البته فقط این نیست و اگر بار سومی هم وجود داشته باشد، علاوه بر جریمه‌ی شخص مجبور است که نشانی را به تن کنند که بر روی آن نوشته شده: من آشغال ریختم.

اگر کسی در سنگاپور آدامسش را جایی جز سطح زباله بیندازد محکوم به پرداخت ۱۰۰ دلار است. اگر شخص سیفون دستشویی عمومی را نکشد هم باید ۵۰۰ دلار جریمه دهد. تمامی این قوانین سخت‌گیرانه است و اصلاً فکرش را نکنید که می‌توانید از پرداخت آن شانه خالی کنید. حاصل کار نیز مشخص است: سنگاپور یکی از تمیزترین کشورهای دنیا است.

البته همیشه هم قرار نیست جریمه‌های سنگین وجود داشته باشد تا شهری تمیز باشد. شهر کینگالی پایتخت روآندا است و به خیابان‌های تهی از زباله‌ی خود می‌نازد. کینگالی شهری زیبا نیست و در فهرست مرسر هم جایی ندارد، اما به دنبال شرایطی خاص به یکی از تمیزترین شهرهای آفریقا تبدیل شده است. میدان‌های این شهر از تمیزی برق می‌زنند و چمن‌های خیابان نیز کاملاً تمیز هستند. زمانی که مردم در ترافیک هستند، برخی از خودرو خود پیاده می‌شوند تا با فضای سبز کنار خیابان عکس بگیرند.

پاکیزگی کینگالی نه به خاطر جریمه‌های سخت، بلکه به دلیل اصول اوماگاندا به این مهم دست یافته است. این واژه چندین معنا دارد و با جامعه و پرداخت هم مرتبط است. در قرن ۱۹ میلادی، مردم روآندا باید دو روز در هفته را در اختیار رهبر جامعه‌ی خود سپری می‌کردند. پس از اینکه بلژیکی‌ها بر این کشور غالب شدند، اصول اوماگاندا به عنوان اهرمی برای افزایش مسؤلیت‌های مدنی هر شهروند تبدیل شد. پیش از فاجعه‌ی انسانی روآندا در سال ۱۹۹۴، رئیس جمهوری این کشور جوونال هابیاریمانا پافشاری کرد که یک روآندایی واقعی باید به آن اصول وفادار باشد. او می‌گفت که یک روآندایی واقعی باید برای پروژه‌های ملی مانند مدرسه‌سازی، راه‌سازی، ساخت تجهیزات بهداشت شهری و مشابه آن به صورت داوطلبانه و رایگان برای دولت کار کند. بنابراین اصول اوماگاندا به تدریج برای تمایز دادن یک روآندایی واقعی از غیرواقعی مطرح شد.

پاول کاگامه در سال ۲۰۰۰ رئیس جمهور روآندا شد و او از اصول اوماگاندا برای جمع‌آوری اسلحه و خمپاره‌ها در پایتخت استفاده کرد. همچنین یک پروژه‌ی دیگر در این شهر راه افتاد که طی آن آخرین یکشنبه‌ی هر ماه عبور و مرور خودروها و حتی تاکسی‌های فرودگاه به مدت سه ساعت متوقف می‌شود و مردم کینگالی را تمیز می‌کنند. این روز اومونسی ووموگاندا نامیده می‌شود و تمامی افراد توانمند بین ۱۸ تا ۶۵ سال از نظر قانون مؤظف‌اند که در آن شرکت کنند. اولین تأثیر چنین اقدامی این است که مردم خودشان سعی می‌کنند کمتر آشغال بریزند.

مردم این شهر به خود می‌بالند که شهرشان از نیویورک و لندن هم تمیزتر است. شهردار این شهر نیز برنامه‌های آموزشی را برای دانش‌آموزان ابتدایی ترتیب داده تا فرهنگ‌سازی کند. این شیوه در برخی از کشورهای نه چندان ثروتمند دیگر هم جواب داده است. شهر دارالسلام در تانزانیا، پورتوریکو و جمهوری دومینیکن هم با این شیوه پیش رفته‌اند.

بنابراین می‌توان گفت سنگاپور با وضع قوانین سخت‌گیرانه به پاکیزگی شهری دست یافته و شهر کینگالی نیز از روی انگیزه و روحیه‌ی اجتماعی توانسته نامی برای خود دست و پا کند. شهر کلگری کانادا هم چیزی بین این دو است. پاکیزگی و بهداشت شهری امری حیاتی است که باید در الویت‌های شهری کشورها قرار گیرد.

منبع: http://www.shahrekhabar.com


برچسب‌ها: فرهنگ شهریپاکیزگی شهرمحیط زیست
[ چهار شنبه 27 خرداد 1394 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

به نام خدا

« نمره­ ی پایین، معلّم فیزیک را قربانی ضربات چاقوی دانش ­آموز کرد. »

(نقل از سایت فرارو-3/9/1393)

جناب وزیر محترم آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران

با سلام و احترام

اگر پس از به نام خدا، به جای آوردنِ آیه­ ای در مدح علم و اندیشه و یا نقل حدیثی در مقام آموزگار، سخن را با چنین عبارت خونینی آغاز کرده­ ایم؛ بر ما خرده مگیرید. چرا که دل­ های ما امروز بسیار پر خون است. خونی که سال­ هاست بر آن سد سکوت و شکیبایی و صد البته امیدواری بسته بوده­ ایم. اما چه سازیم که این سد کُهَن، گویی بیش از این تاب مقاومت نیافت و امروز در پای تخته­ سیاه کلاس درس شکست. ما خون­ آلود، سخن از این دل سر می ­دهیم باشد که بر دلی نشیند:

جناب آقای وزیر!

به حقیقت کسی را نکشته­ ایم. دست یغما بر جان و مال کس نینداخته­ ایم. کسی را نفرین نکرده­ ایم. نان از دهان و روشنایی از جهان کس نگرفته­ ایم و در پیش پای کس، چاهی نکنده ­ایم. دشنامی یاد نداده ­ایم. امیدی را نومید نکرده­ ایم. کس را نفریفته­ و شعاری جز از سر شعور سرنداده ­ایم. اما.. اما صد افسوس که گویا این همه، تاوان سنگینی داشته است و ما از آن بی­خبر بوده ­ایم! تاوانی چنان سنگین که دانش ­آموزی نوجوان، خود برایمان دادگاهی بی­ حضور متّهم و وکیل و هیئت منصفه و قانون و عدالت و انسانیت برپا ساخته، حکم داده و حکمش را نیز با ضربات چاقو در کنار تخته­ سیاه به اجرا درآورده است. که البته و صد البته این نخستین و آخرین دادگاه این چنینی نبوده است و نیست. هر روز و هر ساعت در هزاران گوشه­ ی این سرزمین، در پندار و گفتار و کردار میلیون­ ها هم ­میهن، بساط چنین دادگاه ­هایی برای ما سنگین­ جرمان برپاست. لیکن فقط دادگاهی برای ما که از گوشت و خونیم و در واقعیتِ سی ساله­ ی عمر حرفه ­ای خویش، به حقیقت و مجاز سوخته­ ایم و می­ سوزیم و نه برای آن شمع نقّاشی شده­ بر دیوارها و لغات بَزَک کرده­ ای که در شعر و شعار روز معلّم، بی دود و نور و گرما هزاران سال توان سوختن دارند!

و اکنون برکنار از طنز و کنایه، پرسش اینجاست: چرا؟؟

چرا جایگاه و منزلت معلّم در این دیار به چنان روزی افتاده است که چون سخن از او در محفلی به میان آید؛ ریشخند نفرت­ انگیز حاضران بخشی ثابت از واکنش ­هاست؟ مگر او معمار آینده نیست؟ مگر سنگ سنگ دیوارهای آینده­ ی این کشور که همان دانش ­آموزان­ اند؛ با راهنمایی و تدبیر و آموزش این معمار، آماده­ ی نقش ­آفرینی فردای این مملکت نمی ­شوند؟ آیا تمام آنچه که در اهمیت معلّمی و آموزش و پرورش گفته شده است و می­ شود؛ یک دروغ و تعارف بی­ معناست؟ اگر چنین نیست، پس چرا مشکلات صنفی معلّمان و اوضاع زندگی آنان، بدون آنکه گامی اساسی در راستای برطرف ساختن یکباره­ اشان برداشته شود؛ هر از چندگاهی ترجیع­ بند اخبار رسانه­ ها می­ گردد؟ آیا این غیر از سقوط هرچه بیشتر ارج و منزلت شغلی و اجتماعی معلّم در انظار جامعه، و به خطر انداختن بیش از پیش حیثیت و کرامت انسانی وی، نتیجه­ ی دیگری در پی داشته است؟ آیا معلّم که دیگر اکنون از نظر جانی نیز حتی در کلاس درس خویش، احساس امنیت نکرده و قانون نیز در راستای حمایت و پشتیبانی شایسته از او، گویا بیشتر جانب سکوت و بی­طرفی را گرفته است؛ در چنین شرایطی قادر به ادامه ­ی کار با تمام ظرفیت­ های خود خواهد بود؟ آیا این چنین وضعیتی به سود کشور است؟

جناب آقای وزیر!

گفته شده است که همکار بروجردی ما، به دلیل نمره­ ی پایینی که شاگرد کسب نموده؛ مورد هجوم و ضربات چاقوی وی قرار گرفته است. بی آنکه بخواهیم در خصوص این خبر دلخراش و توضیحات آن به حاشیه رویم؛ با اندک تعمّقی و جدا از روایت فاجعه­ ی قتل یک معلّم، همچنین به ژرفای نابسامانی و اوضاع اسفبار نظام آموزشی کشور و میزان ناآگاهی عامه­ ی مردم از فلسفه­ ی حقیقی آموزش و پرورش و تحصیل پی خواهیم برد که در آن نه تنها یک دانش ­آموز تبدیل به عنصری خشن و غیرقابل کنترل گردیده که در محیط مدرسه نیز با خود چاقو و هر اسلحه­ ی سرد دیگری حمل می ­کند؛ بلکه نمره­ نیز که می ­بایستی معیاری برای سنجش آموخته­ های فراگیران بوده و نتیجه­ ی منطقی تلاش و مطالعه ­ی ایشان باشد؛ از دیدگاه یک دانش ­آموز (و حتی والدینش) به مثابه چیزی قلمداد می­ شود که از آن اوست و به ناحق در اختیار معلّم است و لذا باید به هر قیمتی که شده آن را از وی بازپس گیرد. آری.. معلّم باید نمره بدهد. آن هم نه بر طبق معیارهای روشن یادگیری. بلکه به دلیل خوشایند واقع شدن برای دانش­آموز و ولی او و شاید هم البته افزایش درصد قبولی مدرسه. دیگر کیست که برای زحمت خالصانه­ ای که معلّم در طول سال­ تحصیلی کشیده و یا رنج­ هایی که به خاطر تفهیم مطالب به شاگردانش متحمّل شده؛ کمترین اهمیتی قائل باشد؟ دیگر کیست که بگوید نمره می­ بایستی از پشتوانه­ ی میزان دانسته­ های دانش ­آموز برخوردار باشد؛ اگرنه عدد بی ­معنایی بیش نیست که با آن هرگز و هرگز نمی ­توان دانش ­آموز را به صورتی منطقی در مسیر درست آینده ­ی تحصیلی و شغلی هدایت کرد.

به راستی چرا و چرا و چرا برای شرایط دشوار معلّمان و نیز وضعیت سردرگم و پریشان نظام آموزشی و اشکالات غیر قابل تردید در قوانین موجود آن که روز­ به­ روز از ارزش و اعتبار تحصیل و مدرسه­ کاسته و پشتوانه ­ی علمی مدارک تحصیلی را به شدّت به زیر سؤال برده است؛ چاره ­ای اساسی اندیشیده نمی ­شود؟ تا کی چنین نظام آموزشی بلاتکلیف و بیماری که مدارسش آکنده­ اند از ده­ ها - اگر نگوییم صدها- مشکل ریز و درشت از ناهنجاری­ های رفتاری دانش ­آموزان و گسترش روزافزون اعتیاد در بین ایشان گرفته تا کمبود سرانه و امکانات؛ همچنان بدون هیچ برونداد  شایسته ای، فقط بایستی هزینه­ های جبران­ ناپذیری از عمر و انرژی جوانان بر کشور ما تحمیل نماید؟ آیا به راستی بخشی از عوامل دخیل در رویدادهایی همچون فاجعه­ ی قتل معلّم بروجردی، به جوّ بی­ اعتمادی و ناباوری موجود در جامعه به توان­مندی و شایستگی نظام آموزشی در تعلیم و تربیت نیز باز نمی­ گردد؟

عالیجناب!

شما نیز معلّم بوده­ اید و اکنون نیز معلّمی با مسؤلیتی کلان می ­باشید. حوادثی همچون قتل همکار لرستانی ما، بسیار گران­تر از آن بود که بتوانیم ساده از کنارش بگذریم. لذا بدینوسیله ضمن ابراز تسلیت به خود، شما و خانواده ­ی گرامی آن شادروان، مراتب اعتراض شدید خود را نیز به شرایط موجود اعلام داشته و مصرّانه خواستار رسیدگی و به ویژه وضع قوانینی مستحکم و روشن به منظور پاسداشت حقوق مادی و معنوی معلّم می ­باشیم.

این نامه، نفرینی به تاریکی نیست. کوششی است در افروختن یک شمع..

                       جمعی از معلّمان مریوانی- سوم آذرماه 1393

   «هیچ سایتی حاضر به انتشار این نامه نشده است.»

لینک دانلود فایل pdf

 


برچسب‌ها: قتل معلم بروجروی نامه ی سرگشاده وضعیت نظام آموزشی ایران
[ پنج شنبه 27 آذر 1393 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

وقتی کسی مرا نمی‌خواند؛ وقتی کسی مرا نمی‌شنود؛ وقتی در میان آدمیان می‌زیم ولی همچون یک موجود ناشناخته، وقتی بین من و آن دیگران فواصلی کیهانی است؛ وقتی با نزدیک‌ترین کسان کمترین نشانی از همدلی و کس بودن احساس نمی‌کنم؛ وقتی وقتی وقتی وقتی ..................... بگذریم..

خود نیز بیش از تمام آن موجودات بیرون از جمجمه‌ام برای خود بیگانه‌ام.. بیگانه‌ای بیگانه‌تر از بیگانه‌ی کامو.. در ژرفای نگاه آدمیانی که بدون شک از من بهترند؛ چه جایی‌ست برای اندیشیدن از یک «خرمگس»؟ از یک گره کور؟ آن مرد کلاه به سر چه نیکو سخن گفت: کسانی برای ماندن خلق می‌شوند و کسانی برای رفتن و من که شتابی برای رفتن ندارم، برای ماندن نیز بهانه‌ای..

من خدا را کشف کرده‌ام. آن تنهاترین تنهایان.. چه خنده‌دار داستانی بود و نمی‌دانستمش. او را در دورترین آسمان‌ها نیافتم. او را در مسجد و معبد و بتخانه نیافتم. ولی همه جا بود و من نمی‌دیدمش. او من بودم! خود خود من! مفلوک‌ترین ناشناخته!

آری من مانده‌ام بی دوست.. چون که دوستی نبود و نیست.. این بدبینی فلسفی من نبود که مانع از یافتنش شد. نه! من اهل فریب خوردن از جهان نبودم. ولی دوستانتان گوارای جانتان ای آدمیان!

ای بهتر از منان! من آن سیاهیم که از برکت وجودش روشنایی را ادراک و زندگی می‌کنید. سیاهی نیستی و نبودن و روشنایی هستی و بودن! من آنم که گویی هرگز نبوده‌ام همچون نارونی نارسته در برابر باد که نغمه‌ای ساز کند!

 گوارایتان باد آرامش زنجیرتان! همان زنجیری که بوده‌ست و نخواهید گسست زیرا که شما خردمندانید نی چنان من دیوانه‌ی زنجیر گسل! چه خوب است فریب خوردن و چه آرامشی دارد زنجیر اسارت! گوارایتان باد که شما هدف آفرینشید و من ناخواسته از پنجه‌ی کماندار فلک رها شده..


برچسب‌ها: بدون برچسب
[ سه شنبه 15 بهمن 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

- منطق! خِرَد! علم و دانش! درس و کتاب! فرهنگ و تمدّن! استدلال! عقلانیت! صداقت! وجدان! اخلاق! شعور! شجاعت! شهامت..! آه! چه درس‌هایی داده است! چه سخنرانی‌ها کرده و در مدح و ثنای این مفاهیم با شکوه چه فصاحت و بلاغت‌ها که به کار نبرده است! صد ای کاش چنان نکرده بود..! ولی نه! نه! این آرزوی خِرَدآزار و دلخراشی است.. او تمام باور خود را با این مفاهیم و واژگان ژرف و اعتبار آفرین عیان ساخته و سالیانی دراز را با آنها تنفّس کرده است.. از باور خویش گفتن و با باور خویش زیستن افتخار است و شایان ستایش چه رسد به آنکه این باور بر بنیادهایی از این دست استوار باشد.. اما..

احساس غریب و کاهنده‌ی جانی در خویش تجربه می‌کند. کتاب‌های کتابخانه‌اش را می‌نگرد. گویی متّهمی است در آستانه‌ی تبدیل شدن به مجرم و در برابر هیأت منصفه ایستاده است. هیأت منصفه‌ای که با سکوت سراسر معنا و فریادش، چشم‌انتظار انتخاب اوست تا به یک‌باره و یک صدا رأی خویش را صادر کند: گناهکار یا بی‌گناه.

آیا به زمان بیشتری برای تأمل نیاز است؟ نـــــــــــــه!! هرگز! نیازی به اندیشیدن نیست نیست نیست.. آفتاب آمد دلیل آفتــ... خیر تاریکی آمد دلیل تاریکی! مسئله این نیست.. هرگز و هرگز این نیست.. راه، خود فریاد می‌زند.. نه نه.. او نه دلیلی بیش از آنکه خود می‌داند می‌خواهد و نه هراسی به دل دارد.. هراس؟! می‌خندد و می‌خندد..

شگفت‌انگیز است.. در یک سو لشکری و در دیگر سو هیچ! کدام پیروز خواهند شد؟! شاید پاسخ بدیهی نباشد!! چشم‌انتظار طلوع فردا خواهد بود.. فردا سیزده است..


برچسب‌ها: 13آبانراهپیمایی های اجباری
[ یک شنبه 12 آبان 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

نه در رفتـــــــــــــن حرکت بود

نه در مـــــــــــاندن سکونی

(سطری از شاملو)

منابع:

  http://www.baharnews.ir

http://www.irdiplomacy.ir


برچسب‌ها: مهاجرتفرار ایرانیان
[ شنبه 12 مرداد 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صادق محصولی در فهرست ۱۰ثروتمندایرانی
هر چند این نخستین‌بار نیست که نام محصولی به واسطه ثروتش بر سر زبان‌ها می‌افتد او یک‌بار هم در مجلس هفتم به واسطه همین ثروت مورد نقد نمایندگان مجلس قرار گرفته بود. صادق محصولی وزیر کشور دولت نهم که به جای «علی کردان» به وزارت کشور رفت، در دولت دهم جای خود را به «نجار» داد و به عنوان وزیر رفاه و تامین اجتماعی انتخاب شد.
پیش‌تر احمدی‌نژاد، «فاطمه آجرلو» را برای این سمت معرفی کرده بود که با رای عدم اعتماد نمایندگان از این سمت باز ماند. اما با انحلال وزارت رفاه، او به عضویت شورای مرکزی «جبهه پایداری» در آمد. ثروت محصولی چه آن زمان که به عنوان وزیر منتظر رای اعتماد مجلس بود، چه امروز که تنها یک عضو جبهه پایداری است، مورد سوال و حاشیه‌ساز بوده است. حالا پایگاه خبری «فرانت لاین» اعلام کرده که در سال ۲۰۰۵ ثروت صادق محصولی به ۱۶۰‌میلیون دلار رسیده است و دانشنامه آزاد الکترونیکی ویکی‌پدیا که بخش بزرگ اخبار خود را از داده‌های مردمی دریافت می‌کند، از او در فهرست ۱۰ ثروتمند ایرانی نام برده که اکنون در کشور زندگی می‌کنند.

در این رده‌بندی اسامی ایرانیانی که حداقل ۱۰۰میلیون دلار آمریکا ثروت دارند، دیده می‌شود. محصولی از دوستان قدیم احمدی‌نژاد و رییس ستاد انتخاباتی او در نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری بود. «روح‌الله حسینیان» از حامیان محصولی در مجلس هشتم زمانی، در پاسخ به سوالی مبنی بر احتمال استفاده از پول محصولی به نفع تبلیغات انتخاباتی احمدی‌نژاد گفت: «اصولگرایان باید یک نفر پولدار داشته باشند تا از آنها حمایت کند تا بتوانند رای بیاورند.» ثروت محصولی در جلسه رای اعتماد به او برای تصدی پست وزارت نفت آنقدر با مخالفت نمایندگان روبه‌رو شد که او در نهایت مجبور به انصراف شد. همان زمان شایعاتی از سوی سایت خبری «تابناک» مطرح شد که محصولی ثروت خود را حدود ۱۶۰‌میلیارد تومان اعلام کرده‌است که آن را طی ۱۰ سال ساخت‌وساز مسکن به دست آورده‌است. اما محصولی این رقم را تکذیب کرد. اما پیش از آن در سال ۱۳۸۴ «علی عسگری» نماینده وقت مشهد در مجلس هفتم با طرح پرونده ۶/۵‌میلیون دلاری وی درخصوص نفت تاجیکستان اعلام کرد که این موضوع در کمیسیون اصل ۹۰ در حال پیگیری است محصولی اعلام کرده که در ۴۴ مزایده شرکت کرده و تنها در سه مزایده برنده شده و درآمدهای او حاصل آن مزایده‌ها است.

امیرحسین قاضی‌زاده هاشمی، نماینده مشهد اما در پاسخ منتقدان ثروت محصولی گفت: سرمایه وی از راه مشروع کسب شده که بخشی از آن را با کمک تعدادی از بچه‌های جنگ صرف راه‌اندازی موسسه خیریه‌ای به منظور سرپرستی از ۴۰ خانواده بی‌سرپرست و ۴۰۰ کودک یتیم کرده‌ است. صادق محصولی چندی پیش درباره ثروت خود به «ایسنا»‌گفت: «در اسلام نسبت به تولید ثروت نظر مثبت است؛ اما چگونه خرج کردن آن نیز مهم است؛ بنابراین نه‌تنها باید از راه مشروع به دست آمده باشد، بلکه باید در راه مشروع نیز مصرف شود.»

حالا زمانی که نام صادق محصولی در فهرست ثروتمندان ایرانی وجود دارد، گفته می‌شود او مبلغی معادل ۴۵۰میلیون ریال به عنوان خمس شرعی به مراجع پرداخته و از آن در جهت تبلیغ جبهه پایداری انقلاب اسلامی استفاده کرده است. اما واکنش محصولی به این موضوعات سکوت است. او این روزها بیشتر سرگرم معرفی کاندیدا در جبهه پایداری است.

منبع خبر:http://www.baharnews.ir

تأکید با رنگ قرمز از نویسنده ی وبلاگ است. یاد داستان ملانصرالدین می افتم که با عصایش به زمین کوبید و گفت اینجا وسط جهان است. اگر باور ندارید اندازه بگیرید! آری.. اگر شما هم سخنان آقای محصولی و امثال ایشان را باور ندارید؛ بفرمایید اندازه بگیرید البته با دستها و دهان بسته!

برچسب‌ها: صادق محصولیملانصرالدینپراکنده ها
[ شنبه 10 فروردين 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

تا کنون چند بار دوستان، لینکی رو برای دانلود موزیک وبلاگ درخواست کردن که در پاسخ به این عزیزان در پایین این لینک رو قرار دادم:

wdl.persiangig.com/pages/download/


برچسب‌ها: پراکنده هااپرا
[ یک شنبه 8 بهمن 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

- از خدا بترسید آنچنانکه باید از او ترسید. (آل عمران، 102)

- از من بترسید تا نعمت خود را بر شما تمام کنم و به رستگاری راه یابید. (بقره، 150)


برچسب‌ها: نمونه ای از آیات ترس از خدا در قرآن
[ یک شنبه 24 دی 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

خبر رسید که در سحرگاه دیروز پنجشنبه 1391/9/9 صباح هورامی یکی از هنرمندان خوش صدای گویش هورامی از گویش های مهم زبان کردی بر اثر سکته در یکی از بیمارستان های شهر سلیمانیه ی کردستان عراق دار فانی را وداع گفته است. خبر ناگواری بود. شخصاً به عنوان یکی از مشتاقان صدای این هنرمند ارزنده، بسیار متأثر شدم و این را ضایعه ای برای موسیقی کردی می دانم. به باور اینجانب، صباح هورامی یکی از نقاط عطف در ترانه های هورامی بود. چرا که ایشان نه تنها به عنوان یکی از نخستین هنرمندان، موسیقی سازی را در ترانه های اصیل هورامی مورد استفاده قرار داد؛ بلکه این تلفیق را به گونه ای انجام داد که بر خلاف بسیاری دیگر از خوانندگان کرد و سورانی زبان، اصالت ترانه ها و آوازهای هورامی کاملاً حفظ گردد. بازخوانی بسیار زیبای ترانه ی فولکلوریک «کورپه که ی قه د باریک» به وسیله ی صباح هورامی، یکی از به یادماندنی ترین و نمونه های بارز هنر درخشان این هنرمند فقید است. یادش گرامی..

منبع عکس از کردپرس


برچسب‌ها: نقدپراکنده ها
[ جمعه 10 آذر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

بدون شک در هر زمینه ای از حوزه های گوناگون فعالیت انسانی، خصوصاً حوزه های هنر و ادبیات، هماره می توان نمونه های درخشانی را یافت که به تمام معنا حافظ آبرو و اعتبار حوزه ی خود بوده و می توانند به عنوان یک معیار فراچشم کسانی باشند که در این مسیرها راه می پیمایند. تا جاییکه به فیلم و هنر هفتم مربوط است؛ اینجانب شخصاً -نه به عنوان کسی که به طور حرفه ای در این زمینه کاری کرده باشد؛ بلکه به عنوان یک علاقمند و بیننده ی دقیق- می توانم سخن از سه اثر سینمایی به میان آورم که به جد می توان گفت نمونه هایی از آثار سینمایی جدی به شمار روند. آثاری که فارغ از دنیای تجارت و بازار سرگرمی، مرتبه ی والایی از هنر و روح انسانی را به نمایش می گذارند. این سه عبارتند از: راه های افتخار ساخته ی استنلی کوبریک و محصول 1957، رستگاری از شاوشنگ ساخته ی فرانک دارابونت و محصول 1994 و همچنین ذهن زیبا ساخته ی ران هوارد و محصول 2001 می باشد. و اکنون بر آنم که اثر دیگری را نیر به این لیست اضافه کنم: مورد عجیب بنجامین باتن ساخته ی دیوید فینچر و محصول 2008. بی آنکه بخواهم هیچ اشاره ای به داستان این چهار فیلم داشته باشم؛ آنهایی را که خواهان دیدن تجاربی ارزشمند در خصوص هنر هفتم و آثار سینمایی موفّق بوده و خواهان خاطره ای زیبا و ماندگار می باشند؛ به دیدن این چهار شاهکار جدّی و پر مایه ی هنری توصیه می نمایم..


برچسب‌ها: پراکندهنقد
[ پنج شنبه 9 آذر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

برنامه ی آغازین، یکی از مهمترین و ثابت ترین برنامه های پرورشی در مدارس می باشد. سالیان درازی است که این برنامه در یک قالب خشک و کلیشه ای اجرا می شود به گونه ای که برخلاف فلسفه ی وجودی این برنامه که می بایستی در راستای ایجاد نظم، هماهنگی، طراوت و انرژی بخشی در دانش آموزان به منظور آمادگی تمام جهت حضور در کلاس باشد؛ متأسفانه تبدیل به یک برنامه ی کسالت آور گردیده است. تغییرات هر از گاهی این برنامه نیز در چارچوب همان فعالیّت های مذهبی و بیشتر تکراری بوده است که کمترین تأثیری بر ایجاد روحیه ی مثبت و شاد در دانش آموزان نگذاشته است. تلاوت قرآن(اغلب با تلّفظ غلط و بدون ترجمه)، شعار هفته(حدیث) و نیایشی که در آن کمتر به توانایی های فردی توجه شده و دانش آموز را به عنوان بنده ای کاملاً ناتوان و بی بهره از توانایی و استعدادهای خدادادی، نشان می دهد. بدین جهت اینجانب بر این گمانم که چنانچه در کنار برنامه های کنونی مراسم آغازین، قسمتی با نام خودباوری نیز که از جملات و عبارات مثبت اندیشانه تشکیل یافته استفاده شده و به صورت بندبند به وسیله ی یکی از دانش آموزان خوانده شده و دیگران نیز تکرار نمایند؛ تأثیر قابل توجهی بر روحیه و ذهنیت دانش آموز گذاشته و می تواند به خودباوری وی یاری رساند. امیدوارم این طرح بتواند در آینده ی نزدیکی، به عنوان بخشی از مراسم آغازین مدارس مورد پذیرش عام واقع گردد. 

خودباوری

 

-امروزِ من/ بهتر از دیروز/خواهد بود

-من می توانم/ با تکیه بر خود/ و استعدادهای بی شمارم/

کوه مشکلات/ و سختی های زندگی را /از پیش پای خود بردارم

-توان من/ از توان هیچ کس دیگری/ کمتر نیست

-من با دوستان/ آشنایان/  پدر/  مادر/  و معلّمانم/

مهربان خواهم بود/ و با آنها/در نهایت احترام/ و بردباری/ رفتار خواهم کرد

-من با هر انسانی/ بدون توجه به رنگ/ زبان/ دین/ و جنسیتش/

مهربان بوده /و با وی /همچون یک انسان/ رفتار خواهم کرد

-من با هر جاندار دیگری/چه گیاه و چه حیوان/

با مروّت/و مهربانی/ رفتار خواهم کرد

-من شادم/و شادمانی را/ برای همگان خواستارم

-من با کوشش/و تلاش مستمر/به آرزوهایم/

جامه ی حقیقت پوشانده/و خدمتگزار شایسته ای/برای کشور خویش خواهم بود

-من قدر/ هر لحظه ی/ عمر خود را/ می دانم

-من در راه تحصیل/و دانایی/تمام توان خود را/به کار خواهم گرفت

-من می توانم/می توانم/می توانم...

 


برچسب‌ها: پراکنده هانقد
[ سه شنبه 25 مهر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

وز دل نرود هر آنکه از دیده نرفت!

 

[ شنبه 22 مهر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

شاید وقتش رسیده باشه که با هرچی دارو و دکتره خداحافظی کنیم!

دوستان!

اخیراً با یه چیز خیلی عجیب آشنا شدم با نام ای اف تی. روشی از خونواده ی تب سوزنی چینی ولی خیلی خیلی ساده تر از اون که بی اغراق قادره به صورت معجزه آسایی، خیلی از دردهای روحی و جسمی رو در عرض چند دقیقه از بین ببره. باور کنید چیزی که گفتم عین حقیقته و البته متکی بر یه منطق و مبنای کاملاً علمیه. سعی می کنم در آینده در این مورد مطالب مفصّلی قرار بدم. این روش یعنی همون EFT اساس کارش رو ضربه زدن های ملایم بر چند نقطه از بدنه و شخصاً که امتحان کردم؛ نتایج حیرت آوری ازش گرفتم. این روش رو یه نفر مهندس امریکایی به اسم گری کریگ معرفّی کرده و خودش یکی از بنیان گذارهاش بوده. در هر حال حتماً در این باره مفصّلاً باهاتون صحبت خواهم کرد..


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ شنبه 1 مهر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در شهر ما نجّاری زندگی می کند که مانند همه ی نجّارها با چوب و ارّه و رنده آشناست. چه بسیار در و پنجره های چوبی و میز و نیمکت های چوبی برای آسایش دیگران ساخته و چه بسیار خاک ارّه تنفس کرده است. روزگاری از کنار خانه اش که گذر می کردی، حس می کردی که او را خوب می شناسی. حس می کردی چندان دور از دسترس نیست. هرگز علامت سؤالی به ذهنت نمی آمد. او نجّاری بود با دستان زحمت کش. با لباس و صورتی غبارآلود و شاید همیشه با لبخندی از تو و دیگر مشتری هایش پذیرایی می کرد. وقتی اجرتش را می پرداختی؛ صاف و صمیمی تعارفی می کرد و آنگاه شاکرانه آن را در جیبش می گذاشت و نگاهی به آسمان می انداخت. پسرانی داشت ساده و زحمت کش همچون خودش که معنای عرق جبین و کدیمین را خوب می دانستند. تو دست فروش بودی و او نجّار. یکی دیگر نانوا بود و او نجّار. دیگری راننده بود و او نجّار. فاصله معنایی نداشت. بهار که می آمد نجّار شهر ما مزه ی گیاهان کوهی را خوب می فهمید. ریواس و کنگر قسمتی از قوت سفره اش بودند. باران که می بارید، سقف خانه اش گاهی چکه می کرد مانند سقف خانه ی همسایه و دیوار خانه اش هرگز سایه ای سرد بر شهر نمی افکند. نجّار شهر ما ولی.. البته هنوز نجّار است اما گویا دیگر با چوب و ارّه و رنده بیگانه شده است. دیگر در و پنجره ای نمی سازد. میز و نیمکت دبستان از ساخته های او نیست. دیگر خاک ارّه را نمی شناسد و نفس هایش جز با اکسیژن خالص سر نمی کنند. دیگر نشانی خانه اش را نمی دانی. و اگر هم از کنار آن بگذری، سنگ های تراشیده ی خانه اش، تو را و هر آشنای دیگر را پس می زنند. نجّار شهر ما بسیار دور شده است. دیگر نشانی از آن لباس و چهره ی غبارآلود و لبخند همیشگی نیست. او نجّار است اما پیشه اش نجّاری نیست. شاید دیگر آسمان را نیز از یاد برده ولی شاید هم آسمان را به خانه اش یا به همسایگی خویش آورده است. هرگز بر کسی معلوم نشد که چرا نجّار شهر ما دست از نجّاری کشید. ولی من.. ولی من.. از کنار خانه اش که می گذرم؛ نمی دانم چرا بوی نفت می شنوم..


برچسب‌ها: پراکنده هادردنوشته ها
[ دو شنبه 23 مرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

قوانین عجیب و وحشتناک کشور کره شمالی

کره شمالی و کوبا تنها نقاطی از جهان هستند که همچنان آلوده به کمونیسم یا همان طاعون سرخ قرن بیستم باقی مانده اند . کوبا به واسطه نزدیکی اش به آمریکا و روابط خارجی اش با بسیاری از کشورهای دنیا ، سرزمین نسبتا شناخته شده ای هست . اما بسیاری از مردم دنیا از وقایع و حقایق درون کره شمالی که با سیستمی استالینی اداره میشود ، خبر چندانی ندارند .

 
رهبر کنونی کره شمالی کیم چونگ ایل هست . پدر وی هم رهبر سابق این کشور بود و کیم ایل سونگ نام داشت . البته  مردم بدبخت کره شمالی رهبر حکومتشان را (معاون رهبر) می نامند چرا که به فرمودهء مقامات آن کشور ، کیم ایل سونگ نمرده است بلکه به خورشید پیوسته و هر روز جهان را گرم و روشن می کند . در نتیجه مقام رهبری ایشان محفوظ است . در کره شمالی تنها کسی که حق فکر کردن دارد رهبر حکومت است که فرماندهء بزرگ نامیده میشود . وقتی فرماندهء بزرگ دربارهء مسئله ای حرفی زد دیگر هیچکس حق ندارد در آن زمینه اظهار نظر کند. از نظر حکومت کمونیستی آن کشور ، مردم کره شمالی و حتی مدیران و مقامات آن کشور وظیفه ای جز کشف حقیقت در افکار و سخنان رهبر نظام کمونیستی را ندارند . چندی پیش رهبر حکومت کره شمالی ( کیم چونگ ایل ) در حال بازدید از جایی به خانمی که کت و دامن پوشیده بود گفته بود شما در لباس سنتی کره ای زیباتر به نظر می رسید .. همان شب تلویزیون کره شمالی با قطع برنامه های عادی اش  اعلام کرد از این لحظه به بعد همهء زنان شاغل در کشورمان موظف هستند که با لباس سنتی کره ای از خانه هایشان خارج شوند تا جهان زیباتر شود!

کره شمالی طبیعت بسیار زیبایی دارد و دارای تنوع آب و هوایی شگفت انگیزی است اما مردم این کشور حق خروج از روستا ها یا شهرهایشان را ندارند . در واقع همه در همان جایی که زندگی می کنند زندانی هستند . برای رفتن از روستایی به روستایی دیگر و یا شهری به شهر دیگر باید از حکومت اجازه بگیرند.     

در کره شمالی کسی حق انتخاب همسر و ازدواج را ندارد ، مگر با موافقت وزارت اطلاعات و امنیت آن کشور . یعنی دختر و پسری که عاشق هم شده اند باید گزارش کاملی از نحوهء عاشق شدنشان ، دلیل عاشق شدنشان، میزان علاقه و احساسی که نسبت به یکدیگر دارند و خیلی چیزهای دیگری را در چندین صفحه بنویسند و تحویل مقامات امنیتی بدهند تا نوبت مصاحبه شان شود . قبل از مصاحبه ، سیستمهای امنیتی و نظامی کره شمالی هفت نسل پشت و جد و آباد دختر و پسر را بررسی می کنند و نهایتا اگر مورد مشکوکی دیده نشد، برای ازدواج  آن دختر و پسر جوان مجوز صادر می کنند.

مردم کره شمالی همیشه فقیر و قحطی زده هستند و سالیانه چندین هزار نفر از آنها به دلیل گرسنگی می میرند .دولت کره شمالی معمولا کمکهای غذایی خارجی را نمی پذیرد چرا که معتقد است این غذا ها ممکن است روی افکار مردم اثرات نامطلوب بگذارد و باعث تهاجم فرهنگی علیه نظام کمونیستی شود .

 
سفر مردم کره شمالی به خارج از کشور مطلقا ممنوع است و هر کس مایل به دیدن خارج باشد به عنوان یک ضد انقلاب و عامل دشمن دستگیر می شود . حتی تلفن زدن به خارج از کشور هم می تواند منجر به تیرباران شخص تلفن کننده شود .
 
سفر خارجی ها نیز به داخل کره شمالی مطلقا ممنوع هست ، بجز کمونیستها و سوسیالیستهای ضد آمریکایی که از برخی از کشورهای دنیا به شکل گروهی و به صورت تورهای همبستگی! و برای شرکت در جشنهای دولتی به این کشور سفر می کنند . به ازای هر توریست هم یک نفر برای مراقبت و  بطور شبانه روزی در کنارش هست تا مبادا با کسی حرفی بزند. 
    
 
در کره شمالی حتی  خواب دیدن مردم هم کنترل میشود و دانش آموزان موظف هستند آخرین خوابهای سیاسی خود و والدینشان را به نمایندهء وزارت اطلاعات و امنیت در کلاسشان! گزارش کنند .

انتشار هر نوع خبر ناخوشایند  سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و غیره که مربوط به کره شمالی باشد ممنوع است . هر گونه انتقاد از نظام کمونیستی و مقامات آن نیز جرم تلقی میشود . دوازده روزنامه در این کشور منتشر می شوند اما خبرنگار ندارند! این روزنامه ها موظف هستند که هر روز خبرهایی که از وزارت اطلاعات و امنیت دریافت می کنند را عینا منتشر کننند . فقط برخی از مقالات آنها با هم فرق می کند

پخش و نمایش هر نوع فیلم و حتی کارتون خارجی در تلوزیون کره شمالی مطلقا ممنوع است پدیده اینترنت در کره شمالی وجود  ندارد و داشتن رادیوهایی که قادر به دریافت امواج خارجی باشند و یا  گیرنده های تلوزیونهای ماهواره ای و دستگاه فاکس جرم  است .  حتی موبایل و دوربین فیلمبرداری نیز جزو ابزار جاسوسی برای دشمن محسوب میشوند و دارنده اش می تواند با مجازات تیرباران در ملاء عام روبرو شود .

کمونیستهایی هم که به عنوان مهمان دولت کره شمالی و به منظور شرکت در جشنهای دولتی به آن کشور سفر می کنند باید به محض ورود، دوربین فیلمبرداری و موبایل  خود را تحویل بدهند و در وقت خروج از آن کشور تحویل بگیرند. حرف زدن با اتباع کره شمالی برای خارجی ها مطلقا ممنوع است و حتی اگر قیمت کالایی را هم بخواهند بپرسند این کار را  باید از طریق فردی که مراقب توریست است و او را قدم به قدم همراهی می کند، پرسیده شود.

مردم کره شمالی هیچ خبری از دنیای بیرون از کشورشان ندارند و تاکنون هیچ فیلم خارجی را در تلوزیونشان یا سینماهایشان ندیده اند . آنها نمی دانند که واقعا در دنیا چه می گذرد؟
 
چند سال پیش در دانشگاه پیونگ یانگ کره شمالی فیلم اولیور توئیست  که داستانش متعلق به دویست سال پیش است را برای دانشجویان نمایش داده بودند و گفته بودند حالا خودتان خیابانهای لندن را ببینید و  قضاوت کنید که ما پیشرفته تریم یا اروپایی ها؟
 
مقامات کره شمالی می گویند تماشای فیلمهای خارجی و بخصوص فیلمهای آمریکایی باعث تهاجم فرهنگی دشمن می شود . اصولا مقامات کره شمالی به تمام دنیا ) بجز چین ، روسیه ، کوبا ، لیبی ، سوریه و ونزوئلا ) می گویند دشمن.

در کره شمالی آموزش و پرورش رایگان است اما نود درصد از مطالب کتابها در وصف مقام رهبری کره شمالی و پدرش و نیز دستاوردهای حکومت کمونیستی است .

بهداشت و درمان هم رایگان است اما در بیمارستانهایش هیچ نوع دارو و امکاناتی وجود ندارد و بیماران صرفا برای مرگ و راحت شدن از دست زجر کشیدنهایشان به آنجا می روند .

مردم کره شمالی به ظاهر  در مسکن های رایگان زندگی می کنند اما خانه هایشان به سلول انفرادی بیشتر شبیه هستند  تا منزل و مسکن یک انسان .

هیچ کس حق داشتن ماشین شخصی را ندارد و هفتاد درصد مردم برای مسافرتهایشان از دوچرخه استفاده می کنند .

همهء مردم کره شمالی موظف هستند که با یونیفرم رسمی از منزل خارج شوند و یا آنکه علامت خاصی را روی پیراهنهایشان نصب کنند تا به این ترتیب وزارت اطلاعات و امنیت کشورشان بداند چه کسانی و با چه شغلها و موقعیتهایی در حال عبور و مرور  در کوچه ها و خیابانها  هستند .

در کره شمالی دو نوع پول رایج وجود دارد . یکی پولی که مردم آن کشور استفاده می کنند و یکی هم پولی که خارجی های مقیم آن کشور موظفند خرج کنند . سیستمهای امنیتی کره شمالی معتقدند که به این شکل می توان فهمید که چه کسی از دشمن و یا توریستهای خارجی پول گرفته یا با او معامله کرده است .
 
مردم کره شمالی موظف هستند که هر روز و قبل از شروع کار ابتدا در مقابل مجسمه های رهبر حکومتشان و پدر او تعظیم کنند و سپس به مدت ده دقیقه به سخنرانی های ضد آمریکایی رئیس یا مدیر یا معلمشان گوش کنند و بعد هم به مدت پنج دقیقه شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر دشمن بدهند و آنگاه کارشان یا درسشان را آغاز نمایند. این برنامه پنجاه سال است که هر روز صبح در سراسر کره شمالی اجرا می شود.

درآمد همه ی مردم در کره شمالی یکسان است و هر نفر معادل  ۴۸ هزارتومان در ماه حقوق می گیرد .

ورزشکاران کره شمالی قبل از اعزام به خارج از کشور و حضور در مسابقات خارجی ، ابتدا در کلاسهای عقیدتی و سیاسی شرکت می کنند و بعد خانواده هایشان به گروگان گرفته میشوند تا فرزند ورزشکارشان به کره برگردد . اگر کسی برنگشت ، همهء عزیزانش را یکجا تیرباران می کنند . وقتی هم برگشت اجازهء دیدن هیچ کس را ندارد و برای مدتی طولانی توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کره شمالی بررسی میشود تا مشخص گردد که در چند روزی که در کشورش نبوده آیا مورد تهاجم فرهنگی دشمن قرار گرفته است یا نه؟

مردم کره شمالی معتقد هستند که به دلیل اعتقادشان به کمونیسم و زندگی در یک کشور کمونیستی ، خوشبخت ترین انسانهای روی زمین هستند . از نظر عموم مردم بدبخت و مفلوک و بی خبر از دنیای کره شمالی مارکس و انگلس و لنین و استالین سازندگان تاریخ و تمدن بشری هستند . آنها تحت تاثیر بمبارانهای تبلیغاتی حکومتشان بر این باور هستند که رهبر سابقشان  ( کیم ایل سونگ ) بعد از مرگش به خورشید پیوسته و کار خوبی هم البته کرده است اما  اگر رهبری کنونی شان بمیرد نه تنها کره زمین بلکه منظومه شمسی نیز متلاشی خواهد شد! 

تنهاسایت کره شمالی که توسط وزارت اطلاعات و امنیت آن کشور اداره میشود صراحتا به زبان انگلیسی نوشته است که طبق کشف جدیدی که شده ، کیم ایل سونگ از همان ابتدا بخشی از خورشید بوده! وقتی کیم ایل سونگ مرد ، مرکز هواشناسی کره شمالی اعلام کرد به دلیل پیوستن رهبر بزرگ و بنیانگزار کبیر انقلاب کمونیستی کره شمالی به خورشید ، درجهء حرارت خورشید و طبیعتا گرمای جهان بطور ناگهانی بالا رفته است

سازمان حفاظت محیط زیست کره شمالی نیز اعلام کرد گروهها و دسته های انبوه و بی شماری از پرندگان به طرز شگفت انگیزی برای بنیانگزار انقلاب شکوهمند کمونیستی ادای احترام کرده اند.در آن زمان روزنامهء اطلاعات چاپ تهران این خبرها را عینا و به نقل از خبرگزاری ها منتشر کرد .

منبع:

http://www.bekhon.com


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ شنبه 21 مرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

آفتاب: در فاصله کمتر از دو روز تا فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، وعده های سرخرمن مسئولان برای تنظیم بازار و مقابله با گرانی پوچ از کار درآمده است.

به گزارش «بازتاب»، تا کنون در جمهوری اسلامی کم سابقه بوده است که در آستانه ماه مبارک رمضان نه تنها قیمت ها با کاهش روبرو نشوند، بلکه افزایش شدید نیز بیابند، اما امسال با وجود درآمد هنگفت نفتی دولت در چند سال اخیر، سفره های مردم کوچک و کوچکتر شده است؛ به نحوی که برای بسیاری از خانواده ها، سیر کردن شکم فرزندانشان با حداقل غذاهای سالم، به یک نگرانی تبدیل گردیده است

افزایش شدید قیمت لبنیات، خرید شیر و ماست و پنیر را که از جمله غذاهای سالم در سفره های افطار بوده، مشکل کرده است. گوشت قرمز که چند ماه قبل از مرز 20 هزار تومان گذشت و باز هم در حال پیشروی است که با سبد غذایی خانواده های پایین تر از متوسط خداحافظی کرده و اکنون گوشت مرغ نیز که به جز با ایستادن در صف های معدود و طاقت‌فرسا و توام با دعوا و کشکمکش، نوع حدود 5 هزار تومانی آن یافت نمی شود، با قیمت هفت هزار تومان در دسترس مردم است.

قیمت بسیاری از میوه ها نیز حتی در میادین میوه و تره بار شهرداری حدودا دو برابر سال گذشته است و هندوانه در همین میادین قیمتی حدود 600 تومان، سیب بالای 1500 تومان و سایر میوه ها نیز اعیانی شده اند.

قیمت حبوبات نیز جهش بسیار یافته و آش رشته که قبلا غذایی ساده برای افطار بود، اکنون با گذر کردن قیمت حبوبات از مرز 4 هزار تومان و افزایش شدید قیمت رشته و سبزیجات غذایی گران شده است.

در این شرایط پس از حدود 18ساعت روزه داری، مردمی که حقوقی ثابت دارند و حقوقشان یک شبه و بر اثر با کفایتی!، لیاقت!! و امانتداری!!! مسوولانشان مانند قیمتها بالا نمی رود، چه باید بکنند؟

آیا جواب تشنگی و گرسنگی فرزندانشان را با اشاره کردن به همایش های چندصد میلیونی و سفره های رنگین مسئولان کشور می توانند بدهند؟

آیا مسئولانی که حقوق شخصی شان چند میلیون تومان است و بسیاری از هزینه هایشان نیز از محل تنخواه دفترشان پرداخت می شود، می توانند احساس پدری را که شرمگین صورت زرد و نحیف فرزندان خود است، درک کنند؟

منبع:

http://www.aftabnews.ir

 


برچسب‌ها: پراکنده هافقر
[ شنبه 1 مرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در شعر زیر که نمی دانم از کیست، نکته ی جالبی وجود دارد؛ آن را بیابید:


با چهره ی افروخته گل را مشکن

افروخته رخ مرو تو دیگر به چمن


گل را تو دیگر خجل مکن ای مه من

مشکن به چمن ای مه من قد سمن

 

 

اگر نتوانستید نکته را پیدا کنید، ادامه ی مطلب را بخوانید..


برچسب‌ها: شعر فارسی پراکنده ها
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 31 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اینجا تهران است؛ پایتخت رویا‌ها و افسانه‌های واقعی. ساعت روی‌‌ همان اعداد همیشگی چرخ می‌زند و هوا نیز‌‌ همان هوای دود‌ گرفته همیشگی است اما شاید هیچگاه تهران را از این نما ندیده باشید… اصلا نگران نباشید گرانی نداریم و امسال 10% کاهش قیمت داریم

تی‌شرت‌های ارزان ۲۰۰ هزار تومانی!
پاساژ جام‌جم یکی از مکانهایی ست که می‌تواند رنگ چهره‌تان را عوض کند. این پاساژ درست مقابل سازمان صدا و سیما یا‌‌ همان تلویزیون ملی قرار دارد؛ یعنی جایی که مدیران دولتی روبه‌روی دوربین آن می‌نشینند و می‌گویند همه چیز خوب است و هیچ مشکلی در اقتصاد ایران وجود ندارد.
وارد پاساژ که می‌شوی، بوتیک‌ها گوش تا گوش یک سالن بزرگ را پر کرده‌اند. در این پاساژ، ارزان‌ترین کالا تی‌شرت است که می‌توان با قیمت ۲۰۰ هزار تومان خریداری کرد؛ البته تی‌شرت صد هزار تومانی نیز در این پاساژ پیدا می‌شود ولی فروشندگان شما را از خرید کالاهای بی‌کیفیت منع می‌کنند!
ارزان‌ترین شلوار جین این پاساژ، ۴۵۰ هزار تومان و ارزان‌ترین کمربند‌ها صد هزار تومان قیمت دارند. شما می‌توانید هر پیراهن را نیز در این بازار حداقل ۲۰۰ هزار تومان خریداری کنید.
هر جفت کفش در این پاساژ تا سه میلیون تومان هم قیمت دارد؛ البته کفش ۲۰۰ هزار تومانی نیز هر از گاهی در ویترین این پاساژ خودنمایی می‌کند اما به نظر می‌رسد مشتریان تمایلی برای خرید آن ندارند.
یکی از فروشندگان این پاساژ می‌گوید: «مشتریان کفش در این پاساژ به طور میانگین کفش‌هایی بالا‌تر از یک و نیم تا دو میلیون تومان خریداری می‌کنند»
ارسلان که حدود ۳۰ سال دارد، ادامه می‌دهد: «این قیمت‌ها خیلی هم بالا نیست و افراد زیادی هم متقاضی خرید این اجناس هستند»
او همچنین می‌گوید که «هر کسی نباید برای خرید به این پاساژ بیاید چون اینجا جای هر کسی نیست»

 پاساژ مریم آخر دنیاست!
می‌گوید شما مرا سیاوش صدا کنید. به او می‌گوییم ما از پاساژ جام‌جم می‌آییم. می‌خندد و می‌گوید: «آنجا همچنین رونقی ندارد اما اینجا آخر دنیاست باید پول‌های خود را بگذارید و بروید»
در این بازار یک پیراهن مردانه حداقل ۸۰۰ هزار تومان قیمت دارد. فروشندگان همه یکصدا می‌گویند اجناسشان از بهترین‌های دنیاست ولی به سختی می‌توان این ادعا را باور کرد.
سیاوش در مورد مشتریان خود می‌گفت: اکثر مشتریان من از جوانان متمول شهر هستند که یا برای تفریح یا برای چشم و هم‌چشمی از این بازار خرید می‌کنند»
کمی سخت است که باور کنیم در این بازار، شلوار پارچه‌ای تا یک و نیم میلیون تومان قیمت دارد یا کفش زنان با مارک گوچی و مانگو و زارا هر کدام با حداقل ۹۰۰ هزار تومان به فروش می‌رسند.
کیف‌های زنانه نیز در این بازار ۸۰۰ الی ۸۵۰ هزار تومان قیمت دارند و در برخی مغازه‌ها کفش‌های زنانه دو میلیونی نیز پیدا می‌شود.
فروشندگان کیف و کفش زنانه می‌گویند برخی افراد در این بازار فقط در یک پروژه خرید بیش از ۱۳ الی ۱۴ میلیون کیف و کفش یا البسه دیگر خریداری می‌کنند. شال‌های مردانه شاید ارزان‌ترین کالای این پاساژ باشد که می‌توان با ۱۸۰ هزار تومان صاحب یک شال شد.

بیرون؛ شما خریدار نیستی!
اما کمی آن‌سو‌تر از پاساژ مریم، پاساژ محمودیه قرار دارد که به قطب ساعت‌های لوکس پایتخت مشهور است. از مریم که در نوک بینی خیابان فرشته قرار دارد به پاساژ محمودیه می‌رویم؛ جایی که در‌‌ همان بدو ورود یکی از مشتریان مقابل پرسش ما می‌گوید: «شما خریدار نیستید» و با لبخندی تلخ ما را به بیرون مغازه هدایت کرد.
در اینجا زمان روی قیمت‌ها ایستاده است. ساعت کمتر از یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان در این پاساژ پیدا نمی‌شود و ساعت‌های تگ هویر و رولکس با قیمت‌های ۴۰ میلیون تا ۱۷۰ میلیون تومان پشت ویترین خودنمایی می‌کنند.
بالاخره این هم بخشی از شهر ماست. جایی که در آن خط فقر یک میلیون تومان است و حداقل حقوق کارمندان و کارگرانش به ۴۰۰ هزار تومان نمی‌رسد ولی می‌شود ساعت‌های رولکس ۱۷۰ میلیون تومان هم پیدا کرد.

  یاد بازار مسکن می‌افتیم، جایی که در آن رویای خانه‌دار شدن سر به فلک می‌زند و به اندازه قیمت تنها یک ساعت ۴۰ میلیون تومان می‌توان در آن صاحبخانه شد.
دوباره از روبه‌روی پاساژ جام‌جم رد می‌شویم و از مقابل نرده‌های تلویزیون ملی عبور می‌کنیم. شاید‌‌ همان لحظه یک مدیر اقتصادی به دوربین‌ها می‌گوید: فاصله طبقاتی نداریم، شایعه نسازید..

حالا شما اگر نظری دارید حتما بگذارید..

به نقل از:http://farsitools.mihanblog.com


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ پنج شنبه 18 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


دكتر محمد مصدق دو پسر و سه دختر داشت. دو تا از دختر ها ازدواج كردند كه یكی همسر دكتر احمد متین دفتری شد كه در حادثه ی هوایی نزدیك تهران از بین رفت، دومی ضیاء اشرف كه با خانواده ای معروف ازدواج كرد و سومی خدیجه است. فرزندان ذكور دكتر مصدق غلامحسین و احمد بودند كه غلامحسین متخصص زنان بود و احمد تا معاونت راه رسید و اما سرگذشت خدیجه كه پس از كودتای 28 مرداد دچار بیماری روحی شدید شد. دكتر مصدق تا واپسین دم حیات نگران خدیجه بود و به بچه های خود توصیه كرد كه مواظب وی باشند. تا موقعی كه دكتر غلامحسین و احمد پسران وی حیات داشتند مواظب او بودند و هزینه ی درمان او را تأمین می كردند ولی اكنون دختر دكتر مصدق، فرزند نخست وزیر ملی و قهرمان ایران، تنها و فرسوده و فقیر در گوشه ی یكی از آسایشگاه های دولتی سویس در میان عده ای بیمار روانی با هزینه ی دولت سویس به سر می برد، زهی تأسف..

یكی از ایرانیان كه با دختر دكتر مصدق دیدار كرده بود در نامه ای می نویسد:

به نام یك ایرانی دل سوخته كه از این آسایشگاه بازدید كرده و از نزدیك با خدیجه به گفتگو نشسته است، به شرح این دیدار می پردازم:

« در جستجو برای یافتن خاطره هایی از مصدق، در سویس خانه ای را پیدا می كنم كه مصدق دوران دانشجویی اش را در آن گذرانده است. می كوشم اطلاعات بیشتری كسب كنم كه می شنوم دختر وی خدیجه مصدق، آخرین و تنها بازمانده ی خانواده ی قهرمان ملی، سالهاست كه در آسایشگاه بیماران روانی نوشاتل، به هزینه ی دولت سویس در نهایت فقر و تنگدستی به زندگی ادامه می دهد.
بالأخره با آسایشگاه بیماران روحی تماس می گیرم. با بی اعتنایی پرستاری مواجه می شوم كه می پرسد: "چه نسبتی با وی دارید؟" می كوشم برای وی توضیح دهم كه‌ "پدر این بانوی سالمند نخست وزیر ملی ایران بوده است و خدمات او به كشورش هرگز از خاطر میلیون ها ایرانی نمی رود و به همین دلیل است كه می خواهم دختر وی را ببینم." پرستار با لحنی استهزاء آمیز می خندد و از پشت تلفن می گوید پس چرا ایرانیان از این دختر قهرمان ملی سراغ نمی گیرند و بالاخره می گوید باید از پزشك معالج وی اجازه بگیرم. پس از چند لحظه اجازه ی ملاقات می دهد. می پرسم چه چیز هایی لازم دارد تا برایش
تهیه كنم و قرار ساعت 5 بعد از ظهر را می گذارم.
در وقت تعیین شده به آسایشگاه سالمندان می روم. به دفتر می روم و می گویم برای ملاقات چه كسی آمده ام. دكتر به پرستار دستوراتی می دهد.
چند لحظه بعد پرستار با بانویی سالخورده كه باید بین 60 تا 70 سال داشته باشد، وارد می شود. به طرفش می روم و به او ادای احترام می كنم. احساس می كنم این ادای احترام از جانب میلیون ها ایرانی تقدیم مصدق می شود كه هنوز خاطره ی فداكاری های او را فراموش نكرده اند. پرستار می پرسد: "می خواهید در اتاقش صحبت كنید یا همین جا؟" پاسخ را به او واگذار می كنم. خدیجه دختر دكتر مصدق می گوید همین جا. دسته گلی را كه برای او آورده ام می گیرد به او می گویم كه ایرانی هستم و اگر كاری دارد حاضرم برایش انجام دهم. اما فقط تشكر می كند. پس از چند لحظه بی آنكه چیزی بخواهد یا حرفی زده باشد، فقط یك بار دیگر تشكر می كند و از اتاق بیرون می رود. وقتی شماره ی اتاقش را می پرسم، می ایستد و شمرده می گوید "صد و هفده." بعد خدا حافظی می كند و دسته گل را پس می دهد. می پرسم "مگر گل دوست ندارید؟" پاسخش فقط تشكر است. به عقیده ی من این درست ترین پاسخی بود كه او داد. زیرا 49 سال از احوال تنها بازمانده ی مصدق قهرمان ملی بی خبر بوده ایم و او را به حال خود رها كرده ایم و به عنوان یك ایرانی او را فراموش كرده ایم."
با بغضی جان سوز در گلو به دفتر آسایشگاه بر می گردم، دسته گل را به پرستار می دهم. می گوید: "چه شانسی!"
علت بیماری اش به سال 1319 برمی گردد. عصر روز پنجم تیر ماه سه نفر در تجریش در باغ معروف کاشف السلطنه که دکتر مصدق برای زندگی همسر و فرزندانش اجاره کرده بود، می روند و سراغ او را می گیرند. دکتر مصدق دو روز پیش از آن برای دیدار با خانواده اش از احمد آباد به تهران آمده بود. مصدق از 1306 که در واقع مغضوب رضا شاه شده بود به تبعید خود خواسته تن داده بود و در ملک خود در احمد آباد به کشاورزی مشغول بود. سه نفر را می پذیرد. یکی رئیس کلانتری تجریش و دو نفر مامور مخفی شهربانی بودند... او را بازداشت می کنند و در 17 تیر قرار می شود او را به مشهد بفرستند تا به بیرجند برده شود. خانواده ی او برای آخرین دیدار جلوی ساختمان شهربانی میروند. خدیجه هم که 13 سال دارد با آنهاست. مصدق را می آورند او را کت بسته و طناب پیچ کرده بودند. خدیجه که همیشه پدر را در کسوت و شرایطی دیگری دیده بود وقتی او را در چنین وضعی می بیند که طناب پیچ شده و از خشم فریاد می زند ناله ای می کند و بیهوش می شود. این سر آغاز بیماری اوست که حواسش را به کلی از دست می دهد و حتی معالجه در سویس هم کار ساز نمی شود.
از این پرستار می پرسم هزینه ی نگهداریش چگونه تأمین می گردد؟ پاسخ او مثل پتكی بر سرم فرود می آید. هیچ كس برای وی پولی نمی فرستد. "تمام اعضای خانواده ی او مرده اند. ما به سفارت ایران اطلاع دادیم و از آنها خواستیم كه مخارج وی را تأمین كنند، ولی قبول نكردند و پاسخی ندادند. در حال حاضر آسایشگاه بر خلاف رسم جاری خود علاوه بر تحمل مخارج وی ماهانه حدود صد فرانك هم به وی می پردازد تا اگر چیز خاصی لازم داشته باشد تهیه كند." پرستار اضافه می كند من تعجب می كنم " ایران یك كشورثروتمند است و همین حالا هم دولت ایران دارد یك رستوران 6 میلیون فرانكی در ژنو میسازد، ولی برایش دشوار است هزینه ی یك بیمار را بپردازد. مگر شما نمی گویید پدر وی نخست وزیر بزرگی در تاریخ ایران بوده است؟!"
با قلبی پر از اندوه از آسایشگاه خارج می شوم. كنار دریاچه به ساحل چشم می دوزم. به یاد مردی می افتم كه در دوران نخست وزیری اش حتی از دریافت حقوق ماهانه خودداری می كرد و سفر های خارجی اش را با هزینه ی خودش انجام می داد.
به هر حال واقعیت این است كه هم اكنون خدیجه ی مصدق در شرایط نامساعد اما با وقار و آرامش در یك آسایشگاه روانی بدون هیچ گونه در آمدی در سویس روزگار می گذراند و مهمان دولتی بیگانه می باشد. »


"بر گرفته از كتاب دكتر محمد مصدق نوشته ی محمود ستایش"

 

 

منبع:انجمن علمی پردیس-کوروش کبیر-http://forum.pacyrus.com


برچسب‌ها: پراکنده ها هم گوهران کمک
[ پنج شنبه 4 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

این مرد، ۲۲ سال در یک گودال تاریک زندگی می کرد!

زندگی در یک گودال تنگ و تاریک حتی برای مدتی کوتاه شاید برای خیلی‌ها کابوسی مرگبار باشد اما جواد الشماری سال‌های زیادی در این شرایط سخت زندگی کرد تا بتواند از مرگ حتمی جان سالم به در ببرد. در حقیقت این مرد عراقی که در دوران حکومت صدام بر عراق به مرگ محکوم شده بود، برای نجات جان خودش تصمیم گرفت که به این گودال تاریک پناه ببرد و مدتی را در آنجا سپری کند. غافل از اینکه این مدت کوتاه به 22 سال طولانی تبدیل شد تا اینکه بالاخره در سال 2003 و با سقوط رژیم صدام از این گودال خارج شد تا مثل بقیه مردم بدون‌ترس و هراس زندگی کند. با اینکه چیزی حدود 9 سال از آزادی الشماری می‌گذرد اما هنوز هم خیلی‌ها داستان زندگی شگفت‌انگیز او را برای هم تعریف می‌کنند و این مرد عراقی بین هموطنانش چهره شناخته شده و معروفی است... 


برچسب‌ها: پراکنده ها
ادامه مطلب
[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

همسر ايراني امير قطر، سه ميليون دلار براي انجام عمل هاي جراحي زيبايي در نقاط مختلف بدن خود هزينه کرده است.

به گزارش سه نسل به نقل از النخيل، موزه همسر شيخ حمد بن خليفه آل ثاني امير قطر بعد از حضور در ميان زنان بانفوذ جهان و بعد از اينکه در سال ۲۰۱۰ ميلادي کانديداي زيباترين زن جهان شد، توجه زيادي به چهره و اندام ظاهري خود کرد و در اين راستا هزينه هاي ميليوني صرف کرده است.

منابع نزديک به موزه اعلام کردند که همسر شيخ حمد، عمل هاي جراحي زيبايي متعددي را در برخي اعضاي خود انجام داده است.

در اين عمل ها که تعداد آنها به ۱۲ جراحي مي رسد، وي بالغ بر دو ميليون دلار در لندن پايتخت انگليس هزينه کرده است.

وي همچنين ۸۰۰ هزار دلار نيز براي عمل جراحي زيبايي در ديگر اعضاي بدن خود هزينه کرده و براي نقل و انتقال هاي محرمانه خود به مراکز زيبايي در لندن نيز بالغ بر ۲۰۰ هزار دلار هزينه کرده است.

 (البته ناگفته نماند که این زن تأثیر مثبتی در بهبود وضعیت حقوق اجتماعی زنان قطر داشته است.)

منبع:  http://www.3nasl.com

سه ميليون دلار=شش میلیارد تومان=ششصد وام ده میلیون تومانی=ششصد خانواده=زیبایی یک نفر

(دیگر شما سه میلیارد دلار-همان سه هزار میلیارد تومان معروف!- را خودتان حساب کنید!)

در ادامه ی مطلب می توانید عکس های بیشتری از این ملکه ی عرب را مشاهده فرمایید.


برچسب‌ها: دورترینان
ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اقامتگاه اسرارآمیز «معمر قذافی»، دیکتاتور لیبی در «باب العزیزیه» شهر طرابلس، پایتخت کشور آفریقایی لیبی واقع شده و در داخل آن نقاشی های انتزاعی بر روی دیوارها و مبل های چرمی قابل مشاهده است.

این اقامتگاه همچنین دارای باغی بزرگ با فوّاره ها و مجسمه های زیبا، سالن بازی بچه ها، استخری بزرگ و زیبا، دو رستوران، سالن های ورزشی، چندین چادر و یک بیمارستان مجهز است.

همچنین در عمق 40 متری باب العزیزیه و در سطح زیرین اقامتگاه اسرارآمیز قذافی، پناهگاهی بسیار بزرگ قرار دارد که دهها سال از ساخت آن می گذرد، هرچند که در هفته های گذشته بخش هایی از آن تخریب شده است.

این پناهگاه که با سقوط طرابلس از سوی انقلابیون کشف شد، توسط قذافی و خانواده اش در جهت حفظ امنیت شخصی آنها بنا شده، این در حالی است که در روزهایی که از سقوط طرابلس می گذرد، اقامتگاه اسرارآمیز قذافی و همچنین قصر دخترش، «عایشه»، روزانه میزبان هزاران گردشگر هستند.

منبع: ایسنا

 


برچسب‌ها: پراکنده هادورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

قصر زیبای «زین العابدین بن علی»، دیکتاتور تونس موسوم به قصر «سیدی بوسعید» که در حومه ی شمالی پایتخت این کشور واقع شده، یکی از زیباترین قصرهای قاره ی آفریقا بوده و قرار است در آینده ی نزدیک با تبدیل شدن به یک موزه، به یک مقصد گردشگری تبدیل شود.

در این قصر پس از فرار دیکتاتور تونس به «عربستان سعودی»، مقادیر زیادی آثار تاریخی نیز کشف شدند که در آینده ی نزدیک به نمایش در می آیند.

 

منبع: ایسنا


برچسب‌ها: پراکنده هادورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

قصر رومی «صدام حسین»، دیکتاتور عراق بر فراز تپه ای در نزدیکی شهر «هیلاه» در 60 مایلی غرب «بغداد»، پایتخت کشور آسیایی عراق به سبک قصرهای رومی ساخته شده، از مدتی قبل به یک هتل بسیار مجلل و جاذبه ی گردشگری تبدیل شده و روزانه پذیرای هزاران گردشگر است.

هزینه ی فقط یک شب اقامت در این قصر که بسیار مورد علاقه ی صدام بود، 220 دلار است، هرچند که بازدید از آن رایگان است.

دولت عراق همچنین قصد دارد 9 قصر دیگر صدام را که در کنار محوطه های تاریخی مشهور عراق از جمله شهر تاریخی بابلیان یا مشرف به رود فرات هستند و تا کنون مورد استفاده ی نیروهای امریکایی بوده اند را به هتلهای بسیار مجلل تبدیل کنند، این در حالی است که لوازم و مبلمان بخش اعظم این قصرها در سال 2003 میلادی و در زمان حمله ی آمریکا به عراق توسط مردم عراق غارت شده یا بدلیل نگهداری نامناسب توسط سربازان آمریکایی، به شدت صدمه دیده اند.

منبع: ایسنا

 


برچسب‌ها: پراکنده هادورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

قصر بزرگ «نیکلای چائوشسکو»، دیکتاتور رومانی در شهر بخارست، پایتخت کشور اروپایی رومانی، که مقرّ فرماندهی وی و یکی از بزرگترین قصرهای جهان نیز محسوب می شود، در سال های اخیر به یکی از جاذبه های گردشگری رومانی تبدیل شده و روزانه میزبان هزاران گردشگر است.

این قصر مکانی است که چائوشسکو آخرین سخنرانی اش را در بالکن اصلی آن انجام داد، این در حالی است که در آینده ی نزدیک، محل اعدام وی و همسرش نیز به جاذبه های گردشگری تبدیل خواهند شد.

در این راستا تور ویژه ای برای جذب گردشگران راه اندازی خواهد شد که با بازدید از دهکده ی محل تولد چائوشسکو آغاز شده و با بازدید از قصر بزرگ وی و یک پادگان نظامی که دیکتاتور رومانی و همسرش در 25 دسامبر 1989 در آن اعدام شدند، پایان می یابد.

وی در جریان یک حرکت اعتراضی مردمی سرنگون و پس از یک جلسه دادگاه دو ساعته ی تلویزیونی به همراه همسرش تیرباران شد.

منبع: ایسنا

 


برچسب‌ها: پراکندهدورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اقامتگاه های پنج دیکتاتور، موجبات رونق صنعت گردشگری کشورهایشان را فراهم کرده است. در شرایطی که در سال های اخیر کشورهای مختلف تلاش های فراوانی را برای جذب گردشگر انجام داده اند، مقامات صنعت گردشگری چهار کشور «آلمان»، «عراق»، «تونس»، «لیبی» و «رومانی» برای رونق صنعت گردشگری کشورهایشان، اقامتگاه های دیکتاتورهای سابق این کشورها را به مقاصد گردشگری تبدیل کرده اند.

1- اقامتگاه زیبای «هیتلر» در آلمان

اقامتگاه زیبای «آدولف هیتلر»، دیکتاتور نازی که «آشیانه عقاب» نام دارد بر بالای کوه «کهلشتاین» در منطقه «باواریا» کشور اروپایی آلمان واقع شده، ماهانه به طور متوسط میزبان 30 هزار گردشگر است. آشیانه ی عقاب برای پنجاهمین سالروز تولد هیتلر به عنوان هدیه ی تولد از سوی مقامات ارشد حزب نازی ساخته شد. هدف اصلی آنها از ساخت چنین مکانی برای هیتلر این بود که وی در آنجا بتواند به دور از شلوغی های همیشگی و با توجه به موقعیت استثنایی محل به استراحت بپردازد. در اتاق اصلی پذیرایی آشیانه ی عقاب یک شومینه ی مرمرین ایتالیایی قرار دارد که توسط دیکتاتور ایتالیا ـ موسولینی ـ به هیتلر هدیه داده شده بود.

هیتلر با وجود علاقه ای که به آشیانه ی عقاب داشت، اما تنها در حدود 10 بار و هر بار کمتر از نیم ساعت درآنجا اقامت گزید و به همین دلیل آشیانه ی عقاب با وجود حملات مخرب جنگ جهانی دوم سالم و دست نخورده باقی ماند.

تا سال 1960 میلادی آشیانه ی عقاب در دست نیروهای آمریکایی قرار داشت تا اینکه در نهایت به استان بایرن آلمان باز پس داده شد و به یک مقصد گردشگری تبدیل شد.

منبع: ایسنا

 


برچسب‌ها: پراکندهدورترینان
[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

اعلاميه مطبوعاتی به ارتباط قتل های زنان در ولايات كندز و بغلان

كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان، در مورد وضعيت حقوق بشری زنان در كشور، ابراز نگرانی می نمايد

كابل؛ 12 دلو 1390 برابر با 1 فبروری 2012

كميسيون، قتل های خود سرانه و عامدانه زنان در ولايات كندز و بغلان را خلاف قوانين نافذه كشور، اساسات دين مقدس اسلام و خلاف موازين حقوق بشری دانسته و انرا با لحن شديد محكوم مينمايد.

به اساس گزارشات رسيده از ولايات كندز و بغلان، يك زن 22 ساله بنام ستوری بنت محمد سرور خان؛ باشنده قريه چهار توت ولسوالی خان آباد ولايت كندز توسط شوهرش شير محمد ولد دين محمد؛ باشنده قريه محفلی ولسوالی خان آباد اين ولايت؛ به تاريخ 5/11/1390  خفك شده و به قتل رسيده است كه قاتل فرار نموده و به گروه مسلح مخالف دولت پيوسته است. همچنان موازی با اين حادثه المناك؛ يك خانم ديگر بنام فاطمه 26 ساله بنت راز محمد؛ مسكونه قريه تورانی ولسوالی بغلان مركزی به تاريخ 11/11/1390 توسط شوهرش باز محمد ولد شاه محمد در ابتدا خفك شده و بعدا بالايش آب جوش انداخته شده است. و قاتل در نظارت خانه قومندانی امنيه ولسوالی بغلان مركزی ميباشد.

در افغانستان موارد متعدد و مختلف ازين گونه اقدامات عامدانه،  خود سرانه و مخصوصا قتل های ناموسی اتفاق افتاده كه در اين ميان زنان مظلوم  بدون موجب حق حيات خود را بصوت وحشيانه و غير انسانی از دست ميدهد.

كميسيون مستقل حقوق بشرافغانستان ضمن محكوميت شديد اين جنايت هولناك؛ از دولت افغانستان، نهاد های ذيربط ملی و بين المللی جدا ميخواهد تا قاتلان و عاملين اين گونه رويداد را به پنجه قانون بسپارد.

 

با احترام

  کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان 

 


برچسب‌ها: پراکنده هاحقوق بشر
[ جمعه 12 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 با پيمان جهاني کودک آشنا شويم

 

پيمان جهاني حقوق كودك يك پيمان نامه ی بين المللي است كه براي دفاع و حمايت ازحقوق كودكان تهيه شده است. اين پيمان پس از ده سال گفت وگو بين كشورهاي عضو سازمان ملل درسال 1989ميلادي تدوين گرديد و در سال1990به مرحله ی اجرا درآمد. در حال حاضر از 193 كشور جهان، 191 كشور به اين پيمان ملحق شده و خود را ملزم به اجراي مفاد آن نموده اند. جمهوري اسلامي ايران درسال1373به صورت مشروط به پيمان حقوق كودك ملحق گرديده است. پيمان جهاني كودك داراي يك مقدمه و 54 ماده است كه 41 ماده ی آن حقوق كودك را مطرح مي سازد و 13ماده ی آن درباره ی چگونگي اجراي آن در هر كشور است. اين پيمان بطور كلي چهار زمينه ی اصلي را در ارتباط با كودكان مورد توجه قرار مي دهد كه عبارتند از :

    بقا، رشد، حمايت و مشاركت 

مواد پيمان نامه ی حقوق كودك به اختصار عبارتند از : 

ماده1: تعريف كودك

كودك كسي است كه سن او كمتر از 18 سال باشد مگر اينكه براساس قانون قابل اعمال، سن قانوني كمتر تعيين شده باشد. 

ماده2: منع تبعيض 

حقوق اين پيمان بدون استثنا متعلق به همه ی كودكان است و دولت ها بايد كودكان را در برابر هر نوع تبعيض، حمايت كنند. 

ماده3: منافع كودك 

در هر اقدامي بايد منافع عاليه ی كودك مورد توجه قرار گيرد. در صورتي كه والدين يا سرپرستان كودك در اين زمينه كوتاهي كنند، دولت ها بايد حمايت و مراقبت لازم را از كودكان به عمل آورند.


برچسب‌ها: حقوق بشر
ادامه مطلب
[ یک شنبه 7 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

در حالی که سالانه صدها نفر در كشور زيرنظر انجمن حمايت از بيماران كليوي و یا به به‌طور مستقل در بازار آزاد اقدام به خريد كليه مي‌كنند، بيش از 95 درصد كليه‌هاي اهدايي به صورت فروش كليه انجام مي‌شود.
به گزارش فرارو، مديرعامل انجمن حمايت از بيماران كليوي ايران اوايل سال گذشته بيشترين اهداكنندگان كليه در كشور را افراد 25 تا 26 ساله معرفي كرد كه در قبال دريافت پول، اقدام به فروش كليه خود به بيماران نيازمند مي‌كردند.
به گفته قاسمي، نتايج بررسي‌ها بيانگر اين است در حالي كه 70 درصد مشكلات مربوط به بيماري‌هاي كليوي در كشور در سنين 20 تا 44 سال رخ مي‌دهد، اما در مقابل، بيش از 50 درصد اهداكنندگان كليه در رده سني 25 تا 26 سال قرار دارند.
بيماران نيازمند كليه معمولا يك تا 4 ماه در انتظار هديه‌دهنده هستند در حالي كه بيش از 95 درصد كليه‌هاي اهدايي به صورت فروش كليه انجام مي‌شود.
در همین زمینه، آژانس عکس ایران در گزارشی تصویری فضای داد و ستد کلیه و بنگاه خیابانی آن را به تصویر کشیده است؛ متقاضیان و فروشندگان کلیه معمولا با درج آگهی بر روی دیوار، باجه تلفن و دیگر اماکن عمومی، یکدیگر را پیدا می‌کنند. كليه در گروه هاى خونى و سنين مختلف از 10ميليون تا 20 ميليون تومان قيمت گذارى مي‌شود.

 

 

منبع گزارش و عکس ها : سایت تابناک

 تاریخ انتشار ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۲:۲۰


برچسب‌ها: فتودردفقر
[ پنج شنبه 4 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 اخراج جذامیان از آسایشگاهی در مشهد

 موقوفه ای برای جذامیان
با ورود تیم خبری قدس، بیماران كه بیشتر آنان به بیماری جذام مبتلا هستند؛ شروع به گلایه كردند. برخی از آنان به دلیل وخامت بیماری قادر به راه رفتن نبودند و برخی نیز با پاهای مصنوعی به زحمت خودشان را می رساندند تا از مسؤولان به خاطر اتخاذ این تصمیم گلایه كنند.
علی محمودی، یكی از بیماران با بیان اینكه آسایشگاه «محراب خان» سالها قبل برای جذامیان وقف شده است، گفت: پیش از انقلاب اسلامی این آسایشگاه ساخته شده و كاربری آن ویژه بیماران مبتلا به جذام بوده است. چندی پیش به دلیل اینكه این مكان داخل شهر قرار گرفت، جذامیان را به بیمارستان بوعلی منتقل كردند. پس از مدتی دوباره آنان به بیمارستان طالقانی منتقل شدند.
وی اظهار داشت: بهزیستی و كمیته امداد حاضر به پذیرش بیماران نشدند و انجمن حمایت از جذامیان حاضر به نگهداری این بیماران شد كه رئیس دانشگاه علوم پزشكی در آن زمان مخالفت كرد. پس از آن، بیماران مجدداً به این مكان منتقل شدند كه همیشه در این مكان بمانند، ولی پس از این همه فراز و نشیب، تصمیم جدیدی گرفته شد و تمام وسایل را با چهار كامیون از آسایشگاه خارج كردند و معلوم نیست سرنوشت ما چه می شود.

بلاتكلیفی ۴۰ مجذوم
یكی دیگر از بیماران درمانگاه امراض پوستی خاطرنشان كرد: زمین بیمارستان شهید هاشمی نژاد هم فقط برای رسیدگی به امور جذامیان واگذار شده كه از آن به عنوان بیمارستان استفاده می شود و اكنون بقیه آن را هم می خواهند از ما بگیرند.

وی در حالی كه می گریست، به خبرنگار قدس گفت: در حال حاضر چه كسی حاضر به نگهداری از من است. با این وضعیت باید كجا بروم و چكار كنم. اگر سالم بودم كه دست به دامان مسؤولان نمی شدم. آیا دیواری كوتاه تر از جذامیان پیدا نكرده اند كه این گونه به ما ظلم می كنند.
یكی دیگر از آنان اضافه كرد: مدتهاست كه ما فراموش شده ایم. هیچكس به ما رسیدگی نمی كند. با وجود این بیماری باید دست به دامان چه كسی بشویم. چه كسی حاضر است از ما نگهداری كند. ما معلول هستیم همه داروها و تجهیزات این مركز را برده اند و حدود ۴۰ نفر از ما بلاتكلیف هستند.

ضرب و شتم جذامیان
علی یادگاری، یكی دیگر از جذامیان كه آثار ضرب و شتم بر روی صورتش دیده می شد، گفت: من به این تصمیم اعتراض كردم كه از سوی آقای... مسؤول مركز با آچار فرانسه مورد حمله قرار گرفتم و صورتم مجروح شد.
وی اظهار داشت: بیشتر بیماران این مركز هیچ كسی را ندارند كه از آنان نگهداری كند. این در حالی است كه تمام وسایل بیماران بدون اطلاع آنان منتقل شده است. هیچ چیزی را نگذاشتند یخچال، ماشین لباسشویی و بسیاری از وسایل دیگر را از مركز خارج كرده اند. فقط مقدار ناچیزی با مقاومت ما و برخی افراد دلسوز به مركز بر گردانده شد.
ابراهیم گریوانی، فرزند یكی از جذامیان نیز به خبرنگار ما خاطرنشان كرد: از ۶۰ سال گذشته جذامیان در این محل اسكان داشته اند. از سوی فرد خیری به نام محراب خان برای نگهداری جذامیان واگذار شد. در حال حاضر بیماران از استانهای دیگر كشور نیز در این مركز نگهداری می شوند.
وی افزود: در منطقه طلاب حدود ۴ هزار بیمار مبتلا به جذام وجود دارد، ولی این مركز از حدود ۴۰ بیمار جذامی نگهداری می كند. آنان بیماریهای حادی دارند و با این حال بارها از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل شده اند.

۵۰ سال اقامت در آسایشگاه
یكی دیگر از بیماران یادآور شد: من از سال ۱۳۴۰ در این مكان مورد درمان قرار گرفتم. بیمارستان امام حسین(ع) هم مربوط به جذامیان بوده است، ولی در حال حاضر هیچ توجهی به ما نمی شود.
وی اضافه كرد: من در این دنیا هیچ كسی را ندارم، چرا ما را آواره می كنید؟ مگر ما چه گناهی كرده ایم؟ بیماری خودمان بس نیست كه شما هم نمك روی زخممان می ریزید. آیا در كشورهای دیگر هم با جذامیان این گونه برخورد می شود؟ اگر كسی به بیماری جذام مبتلا شد باید از جامعه طرد شود؟
وضعیت جسمی برخی از جذامیان به گونه ای بود كه قادر به صحبت كردن و یا راه رفتن نبودند. آنان به شدت از تصمیمی كه برایشان اتخاذ شده بود مضطرب بودند.

اجرای یك دستور
مسؤول این مركز در این خصوص به خبرنگار ما گفت: با دستور مسؤولان این بیماران به مكانی دیگر منتقل می شوند. البته نامه ای كه او در دست داشت، بدون سربرگ و مهر بود كه نیروی انتظامی مستقر در محل آن را فاقد وجاهت قانونی دانست. از این مركز كه خارج شدم، قدری به وضعیت جذامیان فكر كردم كه اگر هر یك از ما دچار این بیماری می شدیم، از مسؤولان چه انتظاری داشتیم. پس، از دید یك انسان به این بیماران بنگریم و رفتار انسانی با آنان داشته باشیم
.

 منبع خبر: http://ayandenews.com


برچسب‌ها: درد نوشته ها
[ چهار شنبه 3 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


 

 


برچسب‌ها: فتو درد
[ سه شنبه 2 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

کمتر کسی هست که با سایت یوتیوب آشنایی نداشته باشد. شاید بتوان گفت که این سایت یکی از بزرگترین سایت های به اشتراک گذاری ویدئو و کلیپ است ولی با این وجود دانلود از این سایت هماره یکی از مشکلات کاربران بوده است چرا که یوتیوب خود تمهیدی برای این امر پیش بینی نکرده است و کاربران معمولاً از نرم افزارهای گوناگونی که اکثراً دارای مشکل می باشند استفاده می نمایند. در این پست روش جالبی را برای دانلود از این سایت قرار می دهم که خود تازه از طریق سایت فان کلوپ از آن اطلاع پیدا کرده ام و می توانم درستی آن را نیز گواهی دهم.


برای
دانلود از یوتیوب باید سری به سایت clipconverter بزنید. در این سایت کافی است فقط URL (آدرس) ویدیوی سایت یوتیوب را در این سایت وارد کنید و فایل خود را با فرمت دلخواه تحویل بگیرید. آدرس فایل سایت یوتیوب شما می تواند به طور مثال این طور باشد:

 

http://youtube.com/watch?v=y9oIZpFFyIY

 


این
سایت یک ابزار رایگان برای تبدیل هر نوع صدا یا تصویر به فرمت های شناخته شده است. سرویس های پشتیبانی شده کنونی: دانلود مستقیم از یوتیوب YouTube ، ویدیو های گوگل، Sevenload، MySpace و ... . این ابزار سریع و دقیق شما را قادر می سازد که ویدیوهای دلخواه تان را از یوتیوب بر روی گوشی موبایل، PSP iPhone و هر دستگاه دیگر ذخیره کنید.

طریقه تبدیل و دریافت ویدیوی یوتیوب YouTube از
سایت
1. آدرس فابل یوتیوب را در بخش 'URL' وارد کرده و دکمه ادامه را کلیک کنید.
2. نوع تنظیمات ویدیو را انتخاب کنید. حالت پیش فرض هم می تواند خوب باشد.
3. دکمه 'START' را در پایین صفحه برای شروع کار فشار دهید.
4. مدتی ممکن است طول بکشد. سپس می توانید فایل را دریافت کنید.

در ضمن این سایت از زبان فارسی نیز پشتیبانی می کند، برای تغییر زبان سایت کافی است در بالای سایت پرچم کشور ایران را انتخاب کنید.


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ جمعه 28 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

این نوشته نامه ای است كه شادروان میرزا محمد الویری به شادروان احمدخان امیر حسینی سیف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج نوشته كه آغازتا پایان نامه همه از حروف بی نقطه الفبا برگزیده و در نوع خود از شاهكارهای ادب زبان پارسی به شمار می آید. انگیزه نامه و موضوعش کمی در آمد و بسیاری خرج و تنگی زندگانی بوده است. این نامه در زمان ناصرالدین شاه قاجار می باشد.

خوب است بدانید دو خطبه که به حضرت علی منسوب است در کتاب چهادده معصوم عماد زاده آمده است که یکی بی نقطه و دیگری بی الف است.
البته چون خطبه نماز جمعه نیست و برای اثبات توانایی ایشان در شعر عرب بوده در نهج البلاغه نیست .
« سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. درهرعلم معلم و در هراصل مؤسسم .در كلك عماد دومم درعالم، درعلم وحكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كوطالع كامكار و كو مرد كرم؟

دلمرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مساء در واهمه و وسواس كه مداح که گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مكرر داد كمال دادم و در هر مورد مدح معركه ها كردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام كالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده. دلا در گله مسدود دار در همه حال كه كارهای همه عكس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد كل معركه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و كرام، صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر كس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك، سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الی كلم كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم و در حكم كاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر كرم سر كار اعلی كه سرالولد و سرالوالد در او طلوع كرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و كامها روا گردد.

له طول عمر كطول المطر سواء له الدرهم، و كه المدر دهد مرد را كام دل كردگار همه عمر آسوده و كامكار دل آرا همه كار و كردار او ملك در سما مادح كار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلك اعداءه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مادام السماء. »
 
منبع:http://farsibooks.ir
 
 


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ جمعه 28 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 سخن از جراحی است و هزینه‌هایی که از عهده هر کسی ساخته نیست. «رویا»ی هجده ساله برای رهایی از درد باید به تیغ جراحان سپرده شود؛ اما نه برای آن دست عمل‌هایی که خیلی از هم سن و سالانش به دنبالش هستند. دختری که بیماری عجیبش، کاری با او کرده که می‌خواهد دیده نشود؛ حتی به قیمت خانه‌نشینی تمام وقت! وقتی صحبت از ناراحتی‌های پوستی می‌شود، بسیاری از ما نگران می‌شویم و انواع صابون‌ها و کرم‌ها را به همدیگر توصیه می‌کنیم؛ سفارشی که اگر درباره صورت باشد، چه بسا حاضر به ریسک رد کردن آن نباشیم که مبادا به ظاهرمان خللی وارد شود. اینجاست که روزی چند بار به سراغ آینه می‌رویم تا اوضاع و احوال صورتمان را رصد کنیم و مبادا با یک لک، زخم، تبخال و... در انظار حضور پیدا کنیم و خدای نکرده، غرورمان جریحه‌دار شود.
چندین نفر واسطه شده‌اند تا گزارشی در مورد این دختر بیمار تهیه کنیم؛ از دوستان همکار رسانه‌ای تا اهالی محل و خادمین مسجد. به محضی که می‌فهمند برای چه تماس گرفته‌ایم، حاضرند همه گونه همکاری داشته باشند. اشتیاقی که شاید از لحن رویا سرچشمه گرفته باشد؛‌‌ همان زمانی که تهیه گزارش روزنه‌های امید را در دلش پر سو‌تر می‌کند و مشتاقانه می‌پرسد: «چه زمانی دوباره زنگ می‌زنید تا کمکم کنید؟» اینجاست که بند دلمان پاره می‌شود که مبادا در انتقال خواسته این جوان سرد و گرم کشیده به مسئولان ناموفق باشیم!         
ما دختری هست که به شدت از آینه گریزان و از دیده شدن بیزار است. دختر هجده ساله شوشتری که تنها شش ماه اول زندگی‌اش به آرامش گذشته و از آن به بعد، سمت چپ صورتش را گوشت اضافه فرا گرفته است و اکنون کار به جایی رسیده که از سنگینی نگاه مردم می‌ترسد. می‌ترسد که به جرم ناکرده، زیر ذره‌بینی قرار بگیرد که سزاوارش نیست؛ واکنش‌هایی که با دیدن تصاویر هم می‌شود حدس زد و بیشتر جز تلخی چیزی نیست؛ خیلی‌هایمان طاقت دیدن نداریم.

از‌‌ همان آغاز بروز نشانه‌های بیماری، پدر و مادر رویا که نگران سلامت فرزند بودند، احتمال می‌دادند که در آینده‌ای نزدیک این عارضه برطرف می‌شود و بهبود می‌یابد، ولی رویا با گذر زمان خوب نشد و این زمان بود که بد‌ترین رنج‌ها را با خود برای او با تشدید بیماری به ارمغان آورد.  
رویا می‌گوید: آدم از خانه ماندن افسرده می‌شود. دوست دارم بیرون بروم. مگر من دل ندارم؟ بیرون رفتن من تا سوپر سر کوچه است که مجبورم صورتم را در برخورد با آدم‌ها بپوشانم. هم سن و سالان من در این سن دیپلم گرفته‌اند، در حالی که من هنوز سوم راهنمایی هستم. آرزو دارم عمل کنم و خوب بشوم. درس بخوانم و به دانشگاه بروم. مهندس بشوم، ورزش کنم اما... ! 
هرچه او بزرگتر می‌شد، گوشت‌های اضافه صورتش نیز برجسته‌تر می‌شد؛ بار اضافه‌ای که به دست و پای رویا نیز سرایت کرد و موجب شد تا پدر کارگر، قید مزد روزانه را بزند و با اندک پس انداز موجود، رویای کوچکش را برای درمان به اهواز ببرد.         
پزشکان امید بسیاری نداشتند و با جراحی موافق نبودند، ولی پدر هر آنچه داشت، دختر کوچکی بود که نگرانی آینده‌اش بود و این گونه بود که انگشت دختر را به تیغ جراحان سپردند و نتیجه خوبی هم داشت؛ نتیجه‌ای خوشحال کننده که البته موقت بود و زمان زیادی پایدار نماند؛ نه نتیجه و نه عمر پدر زحمتکش؛ با سکته‌ای در سن ۳۷ سالگی.

رشد عجیب گوشت‌های صورت رویا سلامتی او را تحت تأثیر قرار داده است. پلک‌های چشمش به طرز عجیبی کشیده شده و دندان‌هایش نیز به خاطر آویزان بودن صورتش به شدت درد می‌کنند. حتی یک بار نیز تا آستانه مرگ رفته و در هنگام خواب حالت خفگی به او دست داده است، اما می‌گوید: باز خدا را شکر می‌کنم؛ اگر فلج یا قطع نخاعی بودم، چه می‌کردم؟  
رویای پدر، بیمار ماند و روزگار سختی برای مادر تنها رقم خورد. اینجا بود که خاله‌اش به کمک می‌آید و سرپرستی برادر و خواهر کوچک‌تر رویا را می‌پذیرد و دختر بیمار و مادرش به یک اتاق پناه می‌برند؛ اتاقی محقر که از توصیف بی‌نیاز است.      
حالا نبود پدر به دهه رسیده است و با گذشت زمان، شمار روزهایی که دخترک پا از اتاقش بیرون گذاشته، به مرور کمتر و کمتر می‌شود، تا جایی که نزدیک به یک سال است‌‌ همان حضور انگشت شمار در مدرسه را هم به صفر رسانده و از ترس طعنه‌های مردم، ترک تحصیل کرده است؛ انگار که اتاقش را به همه جا ترجیح می‌دهد؛ اتاق خالی‌اش را! 

       رویا به خبرنگار ما می‌گوید: کمیته امداد خیلی به ما کمک کرده، ولی اگر این کمک بزرگ را هم انجام دهد، دیگر خیلی خیلی از آن‌ها ممنون می‌شویم. وقتی می‌پرسیم که سراغ دیگر مسئولان و نهاد‌ها رفته‌اند، می‌گوید: نه، کجا باید می‌رفته‌ایم؟ و ادامه می‌دهد: برای عمل باید به تهران بروم و گفته‌اند که هزینه عملم هفت میلیون می‌شود. و مادرش اضافه می‌کند: برای بهبودی دخترم نذر و نیاز زیاد کرده‌ام. بزرگترین نذرم این است که دخترم خوب شود و با هم به پابوس امام رضا برویم... 
مادر و دختری که چندین سال است، با اندک مقرری کمیته امداد روزگار می‌گذرانند و‌ گاه اهالی محل هم به یاری‌شان می‌رسند و همین اندازه را هم از خدا شاکرند، ولی یک آرزوی بزرگ هم دارند. حالا رویا خانوم به سن مناسب برای جراحی رسیده و این عمل می‌تواند دوای درد این همه سال‌هایش باشد.

اما سختی این مادر و فرزند گویا پایان ندارد؛ اجاره نشینی، فقر، هزینه‌های آب و برق و... نای زیادی برای ناله کردن هم باقی نگذاشته و به ظاهر با درخواست وام آن‌ها هم مخالفت شده است. گویا بر پایه قوانین موجود (و یا به بهانه قوانین موجود)، این جراحی در دسته عمل‌های زیبایی طبقه بندی می‌شود و فعلا سنگ‌ها به پای لنگ می‌خورند.

منبع: سایت سیمرغ

(برای آنهایی که نمی خواهند با دیدن درد و رنجهای دیگران فقط آه از سینه برآرند و می توانند بر لبان دردمندشان لبخندی بکارند)

 

 


برچسب‌ها: دردنوشته هاهم گوهران کمک!
[ یک شنبه 23 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


برچسب‌ها: عکسپراکنده ها
[ یک شنبه 23 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]


برچسب‌ها: عکسپراکنده ها
[ یک شنبه 23 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

دوستان از این پس قصد دارم در وبلاگ، مطالب و اشعاری نیز به زبان کردی قرار دهم و در واقع می خواهم بخشی را نیز به زبان کردی اختصاص دهم. هموطنانی نیز که بخواهند ترجمه ی مطالب یا اشعار را به زبان فارسی داشته باشند، می توانند کامنت بگذارند که به درخواست آنها ترتیب اثر داده شود.


برچسب‌ها: پراکنده ها
[ شنبه 22 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 

توی کتاب «سه سال در دربار ایران» نوشته دکتر فووریه٬ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه مطلبی نوشته شده که پاسخ این مسئله یا این ضرب المثل رایج بین ماست.
او نوشته:
ناصرالدین شاه سالی یکبار (آنهم روز اربعین) آش نذری می​​پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد.
در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هریک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق میگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلیحضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان میکشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.
بدستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده میشد و او میبایست کاسه آنرا از اشرفی پرکند و به دربار پس بفرستد.
کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند.
پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت میشد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت: بسیار خوب! بهت حالی میکنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.


برچسب‌ها: نکته هاپراکنده ها
[ دو شنبه 17 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 

مطلب زیر ترجمه ی متنی است که تجربیات تجارت یك بازرگان چینی از طریق سایت www.alibaba.com (سایت تجاری چین) را بیان می کند که در وبلاگش تحت عنوان "مبحث بازاریابی موفق چینی و آموزش تجارت بازاریابان تازه کار چین" نوشته است که خواندنی و جالب است :

من تاجری بودم كه نماد شانس چین گره گشای زندگیم شد. هنگامی که نماد شانس چین را خریداری کردم (پاراوان تزئینی با طرح پاندا و بامبو)، بزرگترین پورسانت فروش سال 2010 خود را كسب كردم. آن هم در زمان افت شدید فروش در بازار و در زمانی كه قبل از آن برای پرداخت هزینه های تحصیل پسر بزرگم دچار سختی و مشکلات بسیار شده بودم.

در آن زمان فردی ایرانی تبار که خود را علیرضا معرفی می کرد برایم آدرس یک سایت ایرانی را ارسال نمود. این سایت اقدام به فروش دستگاه "ایربراش air brush" آرایشی تولید کشور امریکا را نموده بود. آدرس سایت را در اینترنت سرچ کردم. یک سایت فارسی زبان بدسلیقه بود، سایت را با ترجمه افتضاح گوگل ترجمه کردم. محصولات ایربراش سطح بالا با مارك تجاری آمریكائی "DIN AIR" امریکا را عرضه کرده بود.
مشتری ایرانی از من خواست تا محصولات این سایت را به صورت انبوه برایش کپی كنم و البته قبل از آن برایش برآورد هزینه کنم تا بتواند با آن رقابت کند. به او فهماندم که کپی برداری از این محصولات کار آسان و ارزانی نیست! و گفتم که شرکت ما تولید کننده پمپ های باد مینیاتوری است. وی اعلام کرد که مردم ایران محصولات مینیاتوری را ترجیح می دهند. به او گفتم: منظورم از پمپ باد مینیاتوری پمپی است كه برای محصولات آکواریوم و اکسیژن محلول در آب استفاده می شود و برای آبزیان آکواریوم آب شیرین و آب شور كاربرد دارد نه برای ایربراش آرایشی.

تاجر ایرانی پرسید: آیا پمپ باد شما باد تولید می کند؟ به او گفتم البته باد کم تولید می کند و حتی برای او با اکسپرس پست یک دستگاه نمونه ارسال کردم و او پس از دریافت از من خواست برای او 1000 عدد از آن دستگاه را به عنوان دستگاه برنزه بدن تغییر نام و ثبت سفارش دهم.
وقتی به او گفتم طبق قراردادهای تجاری باید روی دستگاه کلمه ماهی ثبت گردد، وی از من درخواست ثبت نام ترکیبی بدن ماهی را نمود. به او گفتم مردم کشورت معنی کلمه ماهی را نمی دانند؟ او پاسخ داد مردم ایران مغزشان گرد است و اسیر تبلیغات خوب هستند. اینگونه بود که اولین سری دستگاه باد آکواریوم با نام بدن ماهی! BODYFISH با درج كلمه ساخت بریتانیا (مثلا این دستگاه را بریتانیا ساخته بود) را به کشور دبی و از آنجا به ایران انتقال دادیم. درحالی که تقریبا مطمئن بودم این تجارت برای علیرضا ناکام خواهد بود و حتی قالب های شابلون را در انبار راکد بایگانی نمودیم.

در کمال ناباوری پس از گذشته 2 ماه علیرضا با کمپانی تماس و درخواست تولید مجدد 100.000 نسخه جدید داد! علیرضا یك سایت هم راه انداخت و تبلیغات در ماهواره را شروع كرد. تلویزیون و تبلیغات كارش را خوب انجام داد و مردم فارسی زبان را اسیر خرید پمپ بادهای 25 دلاری در قبال دستگاه برنزه کننده ایربراش کرد. علیرضا درآمد بسیاری برای خود و شرکت من كسب نمود. آن روز بود که نادانی ایرانی های فارسی زبان را با خانواده ام جشن گرفتیم و من هم به شما پیشنهاد می کنم در خصوص آغاز روابط تجاری بلند مدت و مذاکره ای مستقیم با آن کشور اقدام نمایید. از این رو که تجارت با مردمی که مغز گرد دارا هستند بسیار مفید است و امکان رشد مالی برای بازاریاب های فروش همه محصولات فعال می باشد.

با ارسال این متن برای هموطنان عزیزمان بفهمانیم، هر آنچه در ماهواره پخش می شود و یا در اینترنت تبلیغ آن می شود و یا حتی در کتاب ها و مجلات چاپ می شود الزاما درست نیست! و هیچ ارزانی بی دلیل نیست! به راستی چرا باید یك نفر بتواند پمپ باد آکواریوم را به جای دستگاه ایربراش به مردم کشورمان قالب کنه! واقعا چرا؟!
چرا هنوز دمپائی و كفش برای بلند كردن قد را تبلیغ میكنند و فروش سرسام آوری هم دارد؟؟!! چرا هنوز كمربند لاغری را تبلیغ میكنند و برای خریدنش هجوم می آورند؟ چنانچه یكی از شركتها روزانه نزدیك به 1800 كمربند لاغری میفروشد و آمار فروش كلی آن در دو ماه اول عرضه كالا نزدیك به 300000 عدد بوده است! و چرا نباید مردم ایران حداقل به مفهوم و علت نام گذاری BODYFISH توجه کنند؟!

با اطلاع رسانی به سایر هموطنان از سوء استفاده و کلاهبرداری بیشتر اون نامردی که مردم کشورمان را نزد یك چینی خوار و كوچك کرده، جلوگیری کنیم.

 


منبع: مجله ی اینترنتی برترین ها

 

 


برچسب‌ها: دردنوشته ها پراکنده ها
[ دو شنبه 17 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب